English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (8 milliseconds)
English Persian
in my poor opinion بعقیده ناقص من
Other Matches
in my opinion بعقیده من
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
fetishes اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
fetish اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
zombie روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
skimpy ناقص
imcomplete ناقص
inadequate ناقص
incomplete ناقص
half-baked ناقص
meagre ناقص
mutilating ناقص
manque ناقص
mutilates ناقص
imperfective ناقص
defective ناقص
mutilate ناقص
incomplete flower گل ناقص
in defect ناقص
roughcast ناقص
inconsummate ناقص
shortest ناقص
shorter ناقص
stickit ناقص
rudimentary ناقص
imperfect ناقص
mutilated ناقص
unperfect ناقص
deficient ناقص
rudimental ناقص
incorrect ناقص
short ناقص
faulty ناقص
malformed ناقص
violator ناقص
violators ناقص
faulty design طرح ناقص
imcomplete ditch گود ناقص
blastie ناقص الخلقه
demonish ناقص کردن
hemiplegia فلج ناقص
half baked ناپخته ناقص
erectio deficiens نعوظ ناقص
frustum مخروط ناقص
tracheid اوند ناقص
frustum هرم ناقص
framentary شکسته ناقص
faulty switching سوئیچینگ ناقص
half truth حقیقت ناقص
imperfect competition رقابت ناقص
nubbin میوه ناقص
paraparesis فلج ناقص پا
paresis فلج ناقص
to put in rime قافیه ناقص
truncated distribution توزیع ناقص
truncation ناقص سازی
flawed معیوب ناقص
mutilator ناقص کننده
mooncalf ناقص الخلقه
moon calf خلقت ناقص
imperfect market بازار ناقص
in my poor opinion بعقل ناقص من
incapacious بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown شکست ناقص
incomplete induction استقراء ناقص
wanting in reason ازعقل ناقص
miscreation خلقت ناقص
missed approach فرود ناقص
annular eclipse خسوف ناقص
ill بطور ناقص
lacked ناقص بودن
apoplexy سکتهء ناقص
defectively بطور ناقص
lacks ناقص بودن
half شریک ناقص
misfiring احتراق ناقص
paralysis سکته ناقص
lack ناقص بودن
ill- بطور ناقص
half بطور ناقص
deficiently بطور ناقص
ills بطور ناقص
misshapen ناقص الخلقه
deformed ناقص شده
imperfectly بطور ناقص
oafs بچه ناقص الخلقه
oaf بچه ناقص الخلقه
overshooting فرود ناقص هواپیما
miscreate ناقص الخلقه ساختن
meagrely بطور لاغر یا ناقص
market imperfection ناقص بودن بازار
low order انفجار کند یا ناقص
overshoots فرود ناقص هواپیما
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
sketchier از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
to do by halves ناقص انجام دادن
sketchy از روی عجله ناقص
stepped thread کولاس پیچی ناقص
stepped thread پیچ ناقص کولاس
rough cast اجمالادرست شده ناقص
overshoot فرود ناقص هواپیما
partial color blindness رنگ کوری ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
mutilate ناقص یا فلج کردن
fragmental ریز شده ناقص
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
garble تحریف یا ناقص کردن
heterometabolic دارای دگردیسی ناقص
heterometabolous دارای دگردیسی ناقص
mutilating ناقص یا فلج کردن
fragmentary ریز شده ناقص
mutilates ناقص یا فلج کردن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
rough coating اجمالا درست شده ناقص
truncating شاخه زدن ناقص کردن
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
truncates شاخه زدن ناقص کردن
verticillium قارچ ناقص افت گیاهی
truncated شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
truncate شاخه زدن ناقص کردن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
catalexis وتد ناقص دراخر شعر
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
paraplegic فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegics فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
bobtail اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
eyespot چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
normal slump درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mutilate ناقص کردن فلج کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
mis run casting ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com