Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
conk out
<idiom>
بعلت خستگی به خواب رفتن
Other Matches
get off to sleep
خواب رفتن
to doze off
به خواب رفتن
to fall asleep
به خواب رفتن
zonk out
<idiom>
سریع به خواب رفتن
somnambulate
در خواب راه رفتن
somnambulation
راه رفتن در خواب
sleeping
خواب رفتن خفتن
somnambulism
راه رفتن در خواب
dead to the world
<idiom>
زود به خواب رفتن
sleeps
خواب رفتن خفتن
noctambulism
راه رفتن در خواب
noctambulation
راه رفتن در خواب
sleep
خواب رفتن خفتن
somnambular
معتاد به راه رفتن در خواب
somnambulant
معتاد به راه رفتن در خواب
to sleep sound
خواب راحت یاسنگین رفتن
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
somnambul
کلمه پیشوندی است بمعنی راه رفتن در خواب
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
somnambulist
کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
narcolepsy
حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
night gown
جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
hypnoid
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
morpheus
الهه خواب خواب پرور
somnific
خواب اور خواب الود
dreamiest
خواب مانند خواب الود
dreamier
خواب مانند خواب الود
dogsleep
خواب زودبر خواب دروغی
hypnogogic
خواب اور خواب کننده
hypnagogic
خواب اور خواب کننده
dreamy
خواب مانند خواب الود
owing to
بعلت
on account of
بعلت
due to
بعلت
by reason of
بعلت
on
بعلت بطرف
whenas
بعلت اینکه
posteriori
با پی بردن ازمعلول بعلت
guardian by nurture
قیم بعلت پرورش
time honored
مورد احترام بعلت قدمت
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
finality
اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
seized
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seize
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
blow
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
aphonia
فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
hydrogen embrittleness
فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
cenogenesis
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
blows
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
take over
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
He is fast asleep.
خواب خواب است
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
frozen assets
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
attaint
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
nominative subject
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
season cracking
ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
bronchial asthma
تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bumper
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumpers
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
exhaustion
خستگی
stressing
خستگی
tiredness
خستگی
fatigue limit
حد خستگی
ennui
خستگی
stresses
خستگی
weariness
خستگی
stress
خستگی
fatigues
خستگی
dark burn
خستگی
ages
خستگی
age
خستگی
fatigue
خستگی
boredom
خستگی
fatigued
خستگی
stagnation thesis
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
tiredly
بیزار خستگی
secondary stress
خستگی فرعی
shrinkage stress
خستگی فرامد
refreshments
رفع خستگی
eye strain
خستگی چشم
refreshment
رفع خستگی
unwearied
خستگی درکرده
tired to death
مانندمرده از خستگی
thermal fatigue
خستگی حرارتی
tensile stress
خستگی کششی
tangential stress
خستگی مماسی
taedium vitae
خستگی اززندگی
tadium
خستگی از عمر
fatiguing
خستگی اور
weariless
خستگی نا پذیر
langorous
خستگی اور
magnetic fatigue
خستگی مغناطیسی
mean stress
خستگی متوسط
fatigued
خستگی فرسودگی
fatigue
خستگی کوفتگی
muscular fatigue
خستگی عضلانی
fatigued
خستگی کوفتگی
fatigues
خستگی کوفتگی
to stretch one's legs
<idiom>
خستگی درکردن
principal stress
خستگی اصلی
inexhaustible
خستگی نا پذیر
fatigues
خستگی فرسودگی
indefatigability
خستگی ناپذیری
fatigue
خستگی فرسودگی
compressive stress
خستگی فشاری
fatigue test
ازمون خستگی
fatigueability
خستگی پذیری
fatig
خستگی پذیر
irksome
خستگی اور
exhautless
خستگی ناپذیر
tedium
خستگی دلتنگی
fatigue test
ازمایش خستگی
drainless
خستگی ناپذیر
fatigue strength
استحکام خستگی
circumferential stress
خستگی دایرهای
indefatigable
خستگی ناپذیر
wearily
از روی خستگی
fatigueless
خستگی ناپذیر
unwearying
خستگی ناپذیر
eyestrain
خستگی چشم
fatigable
خستگی پذیر
fatiguable
خستگی پذیر
tired
بیزار خستگی
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
trachle
سبب خستگی یا دردسر
To be exhausted.
از پا افتادن ( خستگی مفرط )
shrinkage stress
خستگی جمع شدگی
to unbend oneself
رفع خستگی کردن
I am deae beat . I am tired out .
از خستگی دارم غش می کنم
transverse fatigue test
ازمایش خستگی عرضی
palmograph
خستگی نگار دستی
indefatigably
بطور خستگی ناپذیر
inexhaustibly
بطور خستگی ناپذیر
irksomely
بطور خستگی اور
psychasthenia
خستگی روانی بی تصیمی
permissible stress
خستگی قابل قبول
nervous prostration
سستی پی خستگی اعصاب
neurasthenic
وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
tireless
خستگی ناپذیر نافرسودنی
he did not turn a hair
هیچ خستگی وانمودنکرد
to rest up
خوب خستگی در کردن
tensile fatigue test
ازمایش کشش- خستگی
acopic
دافع خستگی و کوفتگی
he is not quite rested
خوب رفع خستگی نکرده
restraint
نیروی خستگی یا فرسایش بار
perk up
<idiom>
بعد از خستگی پرانرژی بودن
neurasthenic
دچار خستگی یاضعف اعصاب
fatigue testing machine
دستگاه ازمایش کننده خستگی
borer
ملول کننده خستگی اور
restraints
نیروی خستگی یا فرسایش بار
foreclosing
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia
ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
forecloses
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclose
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
high cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
to refresh oneself
تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
slutsky theorem
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
noctambulation
خواب
floor gully
کف خواب
napped
خواب
dreams
خواب
dreamed
خواب
sleeps
خواب
bedfellows
هم خواب
watchfulness
بی خواب
dreaming
خواب
isocline
هم خواب
sleep
خواب
bedfellow
هم خواب
sleepless
بی خواب
asleep
خواب
post dormitum
پس خواب
noctambulism
خواب
dream
خواب
shut-eye
خواب
naps
خواب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com