Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
Other Matches
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
forfeit
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeiting
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeited
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
forfeits
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
finable
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
finest
جریمه
fined
جریمه
amercement
جریمه
mulct
جریمه
forfeit
جریمه
fine
جریمه
forfeited
جریمه
penalty
جریمه
forfeits
جریمه
penalties
جریمه
response cost
جریمه
sconce
جریمه
forfeiting
جریمه
forfeiture
جریمه
fined
جریمه کردن
penalising
جریمه کردن
liable to fine
مشمول جریمه
penalties
تاوان جریمه
penalty
تاوان جریمه
amerceable
قابل جریمه
pecuniary
جریمه دار
fine
جریمه کردن
surtax
جریمه مالیاتی
forfeitable
مستوجب جریمه
forfoitable
جریمه بردار
finable
جریمه بردار
backwardation
جریمه دیرکرد
they mulcted him
او را جریمه کردند
penalized
جریمه کردن
penalize
جریمه کردن
forfeiting
جریمه کردن
penalised
جریمه کردن
penalises
جریمه کردن
forfeit
جریمه کردن
demurrage
جریمه تاخیر
forfeited
جریمه دادن
forfeiting
جریمه دادن
forfeited
جریمه کردن
forfeit
جریمه دادن
sconce
جریمه کردن
forfeits
جریمه کردن
penalizing
جریمه کردن
forfeits
جریمه دادن
mulct
جریمه دادن
penalizes
جریمه کردن
finest
جریمه کردن
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
mulct
عیب جریمه کردن
part
[ial]
payment of a fine
پرداخت قسمتی از جریمه
assessing
جریمه کردن ارزیابی
penalty clauses
ماده یا بند جریمه
penalty clause
ماده یا بند جریمه
misconduct penalty
جریمه 01 دقیقه اخراج
assesses
جریمه کردن ارزیابی
assessed
جریمه کردن ارزیابی
assess
جریمه کردن ارزیابی
under the plea of
بعنوان به بهانه
preparatorily
بعنوان تهیه
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
sanctioned
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioning
مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharge
مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctions
مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharges
مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanction
مجوز جریمه ضمانت اجرا
scot ant lot
جریمه یامالیات دسته جمعی
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory
بعنوان بررسی کننده
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
liquidated damages
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to get off easy
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off cheaply
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off lightly
بدون جریمه سنگین رها یافتن
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
parent
بعنوان والدین عمل کردن
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
I went scot - free .
خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
treasury stock
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
baseboard
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
sprag
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
aperitif
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
cut-outs
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cut-out
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
contempt
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
differential spoilers
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
penalizes
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
penalised
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com