Total search result: 202 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
surcharge |
بعنوان جریمه گرفتن |
surcharges |
بعنوان جریمه گرفتن |
|
|
Other Matches |
|
to lose something |
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن |
to forfeit something |
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن |
to forfeit something |
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن |
to lose something |
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن |
forfeit |
بطور جریمه یاتاوان گرفتن |
forfeiting |
بطور جریمه یاتاوان گرفتن |
forfeited |
بطور جریمه یاتاوان گرفتن |
finest |
جریمه گرفتن از صاف کردن |
fine |
جریمه گرفتن از صاف کردن |
forfeits |
بطور جریمه یاتاوان گرفتن |
fined |
جریمه گرفتن از صاف کردن |
to take something as a joke |
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن |
finable |
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه |
finest |
جریمه |
fined |
جریمه |
amercement |
جریمه |
mulct |
جریمه |
forfeit |
جریمه |
fine |
جریمه |
forfeited |
جریمه |
penalty |
جریمه |
forfeits |
جریمه |
penalties |
جریمه |
response cost |
جریمه |
sconce |
جریمه |
forfeiting |
جریمه |
forfeiture |
جریمه |
fined |
جریمه کردن |
penalising |
جریمه کردن |
liable to fine |
مشمول جریمه |
penalties |
تاوان جریمه |
penalty |
تاوان جریمه |
amerceable |
قابل جریمه |
pecuniary |
جریمه دار |
fine |
جریمه کردن |
surtax |
جریمه مالیاتی |
forfeitable |
مستوجب جریمه |
forfoitable |
جریمه بردار |
finable |
جریمه بردار |
backwardation |
جریمه دیرکرد |
they mulcted him |
او را جریمه کردند |
penalized |
جریمه کردن |
penalize |
جریمه کردن |
forfeiting |
جریمه کردن |
penalised |
جریمه کردن |
penalises |
جریمه کردن |
forfeit |
جریمه کردن |
demurrage |
جریمه تاخیر |
forfeited |
جریمه دادن |
forfeiting |
جریمه دادن |
forfeited |
جریمه کردن |
forfeit |
جریمه دادن |
sconce |
جریمه کردن |
forfeits |
جریمه کردن |
penalizing |
جریمه کردن |
forfeits |
جریمه دادن |
mulct |
جریمه دادن |
penalizes |
جریمه کردن |
finest |
جریمه کردن |
by way of |
بعنوان |
undwe the t. of |
بعنوان |
mulct |
عیب جریمه کردن |
part [ial] payment of a fine |
پرداخت قسمتی از جریمه |
assessing |
جریمه کردن ارزیابی |
penalty clauses |
ماده یا بند جریمه |
penalty clause |
ماده یا بند جریمه |
misconduct penalty |
جریمه 01 دقیقه اخراج |
assesses |
جریمه کردن ارزیابی |
assessed |
جریمه کردن ارزیابی |
assess |
جریمه کردن ارزیابی |
under the plea of |
بعنوان به بهانه |
preparatorily |
بعنوان تهیه |
under cover of frind ship |
بعنوان دوستی |
sanctioned |
مجوز جریمه ضمانت اجرا |
sanctioning |
مجوز جریمه ضمانت اجرا |
surcharge |
مبلغ جریمه نرخ اضافی |
sanctions |
مجوز جریمه ضمانت اجرا |
surcharges |
مبلغ جریمه نرخ اضافی |
sanction |
مجوز جریمه ضمانت اجرا |
scot ant lot |
جریمه یامالیات دسته جمعی |
co-opted |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
co-opting |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
patterns |
بعنوان الگو بکاربردن |
co option |
پذیرفتن بعنوان همکار |
co optation |
پذیرفتن بعنوان همکار |
co-opt |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
co opt |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
supervisory |
بعنوان بررسی کننده |
pattern |
بعنوان الگو بکاربردن |
co-opts |
بعنوان همقطار پذیرفتن |
under the notion of |
بعقیده بفکر بعنوان |
armlet |
بازوبند [بعنوان جواهر] |
liquidated damages |
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد |
to get off easy |
بدون جریمه سنگین رها یافتن |
to get off cheaply |
بدون جریمه سنگین رها یافتن |
to get off lightly |
بدون جریمه سنگین رها یافتن |
instances |
بعنوان مثال ذکر کردن |
sit in |
حضور درمحلی بعنوان اعتراض |
record as target |
ثبت کردن بعنوان هدف |
instance |
بعنوان مثال ذکر کردن |
parent |
بعنوان والدین عمل کردن |
I pulled him by the ears. |
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه ) |
Mountaineering . Mountain - climbing . |
کوه نوردی ( بعنوان ورزش ) |
historicize |
بعنوان تاریخ نشان دادن |
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . |
قابل ندارد ( بعنوان تعارف ) |
tax incentive |
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی |
on the score of neglect |
بعنوان غفلت ازاین بابت |
to present oneself [as] |
خود را اهداء کردن [بعنوان] |
sit-in |
حضور درمحلی بعنوان اعتراض |
bait fish |
ماهی کوچک بعنوان طعمه |
under the guize of |
بعنوان به بهانه درهیئت درزی |
marks |
بعنوان سیگنال استفاده میکند |
mark |
بعنوان سیگنال استفاده میکند |
sit-ins |
حضور درمحلی بعنوان اعتراض |
as |
بهمان اندازه بعنوان مثال |
I went scot - free . |
خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه) |
he was engagedon probation |
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند |
lapboard |
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود |
taskwork |
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود |
officiates |
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن |
sand trap |
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع |
officiate |
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن |
officiated |
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن |
brushes |
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی |
for keeps |
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار |
brush |
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی |
to tutor |
بعنوان معلم سرخانه کار کردن |
officiating |
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن |
prototype |
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود |
bucktail |
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب |
To stipulate. |
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن ) |
He has been exposed as a traitor. |
هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد. |
tail group |
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود |
prototypes |
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود |
patterns |
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن |
pattern |
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن |
The letter is addressed to you . |
نامه بعنوان شما نوشته شده است |
court of record |
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند |
to take medical advice |
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن |
bag |
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه |
eryngo |
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود |
treasury stock |
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد |
baseboard |
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود |
bags |
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه |
lupulin |
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود |
May I use your name as a reference? |
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟ |
bugs |
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب |
May I use your name as a reference? |
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟ |
bugging |
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب |
Pickles are often eaten as a relish . |
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند |
head hunt |
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی |
bug |
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب |
sprag |
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود |
writes |
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن |
write |
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن |
queen of |
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود |
. Why,what was the harm? |
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض ) |
thyratron |
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود |
paragon |
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن |
May I use your name as a reference? |
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟ |
designated hitter |
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز |
aperitif |
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند |
paragons |
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن |
head |
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد |
fumigant |
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود |
to kiss hands |
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن |
take in <idiom> |
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن |
calebrate |
جشن گرفتن عید گرفتن |
grip |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
clams |
بچنگال گرفتن محکم گرفتن |
grips |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
to seal up |
درز گرفتن کاغذ گرفتن |
gripped |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
gripping |
طرز گرفتن وسیله گرفتن |
clam |
بچنگال گرفتن محکم گرفتن |
slag |
کفه گرفتن تفاله گرفتن |
mulch |
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود |
cereals |
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود |
cereal |
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود |
Perspex |
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد |
mulches |
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود |
prize fellow |
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند |
cut-outs |
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره |
amphetamines |
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود |
cut-out |
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره |
amphetamine |
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود |
glass wool |
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود |
land plaster |
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود |
contempt |
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت |
benzocaine |
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود |
veil of money |
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید |
grand tours |
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند |
grand tour |
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند |
cryoelectronic storage |
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند |
scrim |
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند |
differential spoilers |
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند |
penalizes |
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن |
purging a contempt of court |
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه |
penalised |
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن |
penalize |
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن |