English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
under cover of frind ship بعنوان دوستی
Other Matches
friendships دوستی
peace دوستی
brotherliness دوستی
philogyny زن دوستی
fellowship دوستی
sodality دوستی
fellowships دوستی
togetherness دوستی
friendship دوستی
uxoriousness زن دوستی
excessive love دوستی زیاد
protestation of frienship ادعای دوستی
self love خود دوستی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
wanderlust اوارگی دوستی
philanthropy بشر دوستی
the utmost love منتهای دوستی
taphophilia گور دوستی
humanitarianism بشر دوستی
altruism نوع دوستی
ritualism تشریفات دوستی
fraternal love دوستی برادری
fraternization دوستی کردن
negrophilism سیاه دوستی
negrophilism دوستی بازنگیان
ophilia مار دوستی
love feast عید دوستی
algophilia درد دوستی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
brotherly ازروی دوستی
motherly love دوستی مادرانه
professed love دوستی زبانی
philoprogenitiveness بچه دوستی
paternal love دوستی پدرانه
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
philosophically ازراه حکمت دوستی
endearing از روی دوستی و محبت
kiss of death دوستی خاله خرسه
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
patriotically از روی میهن دوستی
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
algolagnia درد دوستی جنسی
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
gregariously از روی جمعیت دوستی
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
bibliomania جنون کتاب دوستی
fawns افهار دوستی کردن
fawned افهار دوستی کردن
fawn افهار دوستی کردن
breach of friendship بهم زدن دوستی
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
by way of بعنوان
undwe the t. of بعنوان
preparatorily بعنوان تهیه
under the plea of بعنوان به بهانه
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
patterns بعنوان الگو بکاربردن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory بعنوان بررسی کننده
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co option پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
instance بعنوان مثال ذکر کردن
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
as بهمان اندازه بعنوان مثال
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
parent بعنوان والدین عمل کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
eryngo ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
bag قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
aperitif نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
thyratron پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
to kiss hands دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cut-outs روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-out روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamines مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cereal حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
amphetamine مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
cryoelectronic storage یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
rapallo treaty قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
differential spoilers اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
under the veil of religion درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
autotransformer ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
barbiturate نمک اسید باربیتوریک مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com