Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
Other Matches
is he a the wiser for it
ایا ازاین بابت عاقل تراست
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
from this time forward
ازاین پس
from this time forth
ازاین پس
hence it is
ازاین
later on
ازاین پس
from this time forth
ازاین ببعد
owing to this
ازاین سبب
on the score of neglect
ازاین حیث
For this reason . In this respect.
ازاین جهت
over and above
گذشته ازاین
to this effect
ازاین قرار
from this time forward
ازاین ببعد
in a. to this
گذشته ازاین
hereinbelow
ازاین پایین تر
across
ازاین سو بان سو درمیان
this wayŠplease
ازاین راه بفرمایید
superlunar
بیرون ازاین جهان
f. this path
ازاین راه برو
From now on. Henceforth.
از حالابه بعد (ازاین پس)
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
oscillated
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
oscillate
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
as follows
بشرح ذیل ازاین قرار
he passed hence
ازاین جهان رخت بربست
oscillates
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
The borrower is absolutely free to use the amount.
وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
meerschaum
هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود
neglected
غفلت
neglect
غفلت
neglecting
غفلت
carelessness
غفلت
failure
غفلت
omissions
غفلت
omission
غفلت
slackness
غفلت
negligence
غفلت
failures
غفلت
neglects
غفلت
all of a sudden
غفلت
inadvertence
غفلت
forgets
غفلت
default
غفلت
ommission
غفلت
defaults
غفلت
defult
غفلت
non feasnce
غفلت
defaulted
غفلت
forget
غفلت
laches
غفلت
remissness
غفلت
inadvertence or tency
غفلت
delinquency
غفلت
defaulting
غفلت
neglectfulness
غفلت کاری
pass over
غفلت کردن
defult
غفلت کردن
carelessness
غفلت بی توجهی
deliquent
غفلت کار
neglectfully
از روی غفلت
negligence
فراموشکاری غفلت
default
غفلت ورزیدن
incline plane
غفلت گاه
neglected
غفلت کردن
forgot
غفلت کرد
neglect
غفلت کردن
neglecting
غفلت کردن
defaults
غفلت ورزیدن
delinquents
غفلت کار
neglects
غفلت کردن
defaulting
غفلت ورزیدن
defaulted
غفلت ورزیدن
delinquent
غفلت کار
heedlessly
از روی غفلت یا بی اعتنائی
neglect of duty
غفلت در انجام وفیفه
to make a for one's neglect
غفلت خودراتلافی کردن
uncared for
غفلت شده واگذارنده
uncared-for
غفلت شده واگذارنده
neglected
فروگذار کردن غفلت
to let oneself go
غفلت کردن از خود
to let down one's hair
غفلت کردن از خود
neglecting
فروگذار کردن غفلت
neglects
فروگذار کردن غفلت
remiss
غفلت کار سست
neglect
فروگذار کردن غفلت
forgetfully
از روی فراموشی یا غفلت
for that reason
<adv.>
از آن بابت
items
بابت
thus
[therefore]
<adv.>
از آن بابت
by implication
<adv.>
از آن بابت
in consequence
<adv.>
از آن بابت
in this manner
<adv.>
از آن بابت
particular redemption
بابت
in this wise
<adv.>
از آن بابت
in this vein
<adv.>
از آن بابت
in so far
<adv.>
از آن بابت
in this sense
<adv.>
از آن بابت
for this reason
<adv.>
از آن بابت
therein
از ان بابت
in this respect
<adv.>
از آن بابت
particulars
بابت
item
بابت
insofar
<adv.>
از آن بابت
therefore
<adv.>
از آن بابت
thereat
از ان بابت
behalf
بابت
thereupon
<adv.>
از آن بابت
concerns
بابت
by impl
<adv.>
از آن بابت
whereat
که از ان بابت
consequently
<adv.>
از آن بابت
subsequently
<adv.>
از آن بابت
thereat
<adv.>
از آن بابت
concern
بابت
as a result of this
<adv.>
از آن بابت
as a consequence
<adv.>
از آن بابت
in this way
<adv.>
از آن بابت
at that
[at that provocation]
<adv.>
از آن بابت
as a result
<adv.>
از آن بابت
whereby
<adv.>
از آن بابت
hence
<adv.>
از آن بابت
neghgent
غفلت کار سها انگاری
to omit doing a thing
از کاری فروگذار یا غفلت کردن
to catch napping
در حال غفلت و بی خبری گرفتن
on this score
از این بابت
regard
بابت باره
regarded
بابت باره
regards
بابت باره
on my own account
بابت خودم
paticular
خصوصی بابت
therewith
از ان بابت علاوه بر این
In this matter
در این بابت
[قضیه]
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
sickleave
مرخصی بابت ناخوشی
for ones own hand
بابت خود شخص
to go and lose
بخاطر غفلت از دست دادن
[اصطلاح روزمره]
social security contributions
پرداختی بابت تامین اجتماعی
i am impatient for it
ازان بابت بیطاقت هستم
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
dead freight
هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
ethnography
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
preparatorily
بعنوان تهیه
under the plea of
بعنوان به بهانه
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
forwarding merchant
کسی که بابت دریافت ورساندن مال التجاره به صاحب ان
coupon payments
منظورپرداختهای ثابت بابت بهره اوراق قرضه است
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
supervisory
بعنوان بررسی کننده
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
bat allowance
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
transit duty
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
parent
بعنوان والدین عمل کردن
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
salvaging
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com