English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
instance بعنوان مثال ذکر کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
Other Matches
as بهمان اندازه بعنوان مثال
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
parent بعنوان والدین عمل کردن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
model آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to feel like something احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
models آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
modeled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to put in one's oar بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
undwe the t. of بعنوان
by way of بعنوان
saw مثال
illustration مثال
ensample مثال
illustrations مثال
sawed مثال
parables مثال
parable مثال
saws مثال
paradigm مثال
paradigms مثال
impresa مثال
example مثال
examples مثال
praxis مثال
sawing مثال
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
preparatorily بعنوان تهیه
under cover of frind ship بعنوان دوستی
under the plea of بعنوان به بهانه
to be illustrative of با مثال نشاندادن
exemplar مانند مثال
exemplars مانند مثال
To cite an example . مثال آوردن
allegorically بطریق مثال
namely برای مثال
tag مثال مبتذل
videlicet برای مثال
exempli gratia [e.g.] به عنوان مثال
e.g برای مثال
exempli gratia برای مثال
exemplification مثال اوری
exemplum مثال نمونه
tags مثال مبتذل
for example به عنوان مثال
locus مثال ادبی
in fact برای مثال
instance مثال شاهد
instances مثال شاهد
illustratively با عکس یا مثال
namely <adv.> برای مثال
to wit <adv.> برای مثال
videlicet برای مثال
patterns بعنوان الگو بکاربردن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
pattern بعنوان الگو بکاربردن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory بعنوان بررسی کننده
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
instants ماه کنونی مثال
instant ماه کنونی مثال
For instance . By way of example . مثلا"( من باب مثال )
query by example سئوال از طریق مثال
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
to catch [to start] روشن شدن [مثال موتور]
practice fee دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
suppressant داروی جلوگیر [مثال اشتها]
to suck on مکیدن [مثال آب نبات چوبی ]
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to recover from something به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
to enter [into a mine] وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
traffic on public roads رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
street traffic رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
vindication اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...]
to descend [into a mine] وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
locus classicus مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
eryngo ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
bag قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
thyratron پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
aperitif نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
to kiss hands دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
cut-out روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamine مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
cut-outs روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
amphetamines مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
cereals حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereal حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
nosy parker پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
kibitzer پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
differential spoilers اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
hank طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
general grant کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
under the veil of religion درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
autotransformer ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
barbiturate نمک اسید باربیتوریک مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
tone-on-tone [بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
reaganomics اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com