English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
Other Matches
co option پذیرفتن بعنوان همکار
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
associating همقطار
associates همقطار
associated همقطار
associate همقطار
shipmate همقطار
commarade همقطار
brother همقطار
brothers همقطار
confrere همقطار
co worker همقطار
colleage همقطار
teammate همکار همقطار
hears پذیرفتن
take by storm <idiom> پذیرفتن
embrace پذیرفتن
embraced پذیرفتن
embraces پذیرفتن
embracing پذیرفتن
vouchsafed پذیرفتن
vouchsafes پذیرفتن
allow پذیرفتن
allowing پذیرفتن
allows پذیرفتن
hear پذیرفتن
vouchsafing پذیرفتن
accepts پذیرفتن
accepting پذیرفتن
vouchsafe پذیرفتن
admitting پذیرفتن
admit پذیرفتن
to take in پذیرفتن
accept پذیرفتن
admits پذیرفتن
take in پذیرفتن
undwe the t. of بعنوان
by way of بعنوان
risked پذیرفتن خطر
risks پذیرفتن خطر
risk پذیرفتن خطر
co-opts بهمکاری پذیرفتن
risking پذیرفتن خطر
acceptance of goods پذیرفتن کالا
deigning لطفا پذیرفتن
acculturate فرهنگ پذیرفتن
deign لطفا پذیرفتن
adopt به فرزندی پذیرفتن
adopting به فرزندی پذیرفتن
adopts به فرزندی پذیرفتن
deigns لطفا پذیرفتن
deigned لطفا پذیرفتن
co-opting بهمکاری پذیرفتن
adoption به فرزندی پذیرفتن
receives رسیدن پذیرفتن
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
honor پذیرفتن برات
to snatch at باشتیاق پذیرفتن
snap up بیدرنگ پذیرفتن
filiate بفرزندی پذیرفتن
to run away with باشتاب پذیرفتن
hearken بگوش دل پذیرفتن
receive رسیدن پذیرفتن
co opt بهمکاری پذیرفتن
co-opted بهمکاری پذیرفتن
co-opt بهمکاری پذیرفتن
under cover of frind ship بعنوان دوستی
preparatorily بعنوان تهیه
under the plea of بعنوان به بهانه
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
affiliate به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculating قبول کردن پذیرفتن
to snap at an invitation دعوتی را فورا پذیرفتن
to toe the line برنامه حزبی را پذیرفتن
adhibit ترتیب دادن پذیرفتن
matriculate قبول کردن پذیرفتن
affiliating به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculates قبول کردن پذیرفتن
affiliates به فرزندی پذیرفتن مربوط
pig in a poke <idiom> چشم بسته پذیرفتن
affiliated به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculated قبول کردن پذیرفتن
adopts درمیان خود پذیرفتن
westernised تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes تمدن غربی را پذیرفتن
listened پذیرفتن استماع کردن
westernizing تمدن غربی را پذیرفتن
listening پذیرفتن استماع کردن
listens پذیرفتن استماع کردن
listen پذیرفتن استماع کردن
to accept a job کاری [شغلی] را پذیرفتن
allow پذیرفتن اعطاء کردن
westernized تمدن غربی را پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
adopt درمیان خود پذیرفتن
westernises تمدن غربی را پذیرفتن
to take a bet پذیرفتن گرویا شرط
allows پذیرفتن اعطاء کردن
westernising تمدن غربی را پذیرفتن
westernize تمدن غربی را پذیرفتن
allowing پذیرفتن اعطاء کردن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
supervisory بعنوان بررسی کننده
pattern بعنوان الگو بکاربردن
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
judaize اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to accept this token of my esteem پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
eat humble pie <idiom> پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
takes پذیرفتن موثر واقع شدن
take پذیرفتن موثر واقع شدن
instance بعنوان مثال ذکر کردن
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
parent بعنوان والدین عمل کردن
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
instances بعنوان مثال ذکر کردن
as بهمان اندازه بعنوان مثال
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
acquisition پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisitions پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
bosoms بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to bite the bullet <idiom> پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
bosom بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
to carry a motion by acclamation درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeting محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bag قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
eryngo ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
declaring پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declare پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com