English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
Other Matches
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
apprenticeships دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
recruit سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
apprenticeships کاراموزی
apprenticeship کاراموزی
training کاراموزی
appernticeship کاراموزی
training ورزش کاراموزی
trained کاراموزی کردن
train کاراموزی کردن
trains کاراموزی کردن
preservice training کاراموزی پیش از خدمت
probationary وابسته به دوره کاراموزی یاازمایشی
her اورا
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
out with him اورا بیرون کنید
probation کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
service استخدام
recruitment استخدام
serviced استخدام
sorb استخدام
employment استخدام
he was refused employment کردند
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
enroll استخدام کردن
retd مخفف در استخدام
to retain استخدام کردن
public service استخدام دولتی
reenagement استخدام دوباره
personnel management مدیریت استخدام
take into service استخدام کردن
featherbed استخدام کارمنداضافی
personnel manager مدیر استخدام
employing استخدام کردن
employ استخدام کردن
employer استخدام کننده
employable قابل استخدام
employed استخدام کردن
employers استخدام کننده
unemployable غیرفابل استخدام
engage استخدام کردن
engages استخدام کردن
employs استخدام کردن
they mulcted him او را جریمه کردند
The trees are in bloom . درختها گه کردند
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
they put their heads together با هم مشورت کردند
recruits نواموز استخدام کردن
reengage دوباره استخدام کردن
reemploy دوباره استخدام کردن
recruiting نواموز استخدام کردن
recruit نواموز استخدام کردن
recruited نواموز استخدام کردن
working paper ورقهء استخدام کارگر
inductee نفر استخدام شده
labour policy سیاست استخدام کارکنان
engages گرفتن استخدام کردن
engage گرفتن استخدام کردن
administrative contracting office دفتر استخدام کارگزینی
They pinched my keys. کلیدهایم رابلند کردند
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
they had words باهم نزاع کردند
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
employs بکار گماشتن استخدام کردن
to retain a freelancer استخدام کردن پیشه ور آزاد
employ بکار گماشتن استخدام کردن
employed بکار گماشتن استخدام کردن
employing بکار گماشتن استخدام کردن
reenlistment دوباره در ارتش استخدام شدن
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
take on <idiom> استخدام کردن،اجازه دادن
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
The kids stamped on the ants . بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
its was extended مدت اعتبارانرا دراز کردند
to hire برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
The soldirs leg was amputated . پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
We sent for the doctor. برای ما این دکتر را صدا کردند.
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Fatimid [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
corinthian brass or bronze یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
They I got confused . آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
inns of chancery عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
by way of بعنوان
undwe the t. of بعنوان
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
Boers سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Boer سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
preparatorily بعنوان تهیه
under the plea of بعنوان به بهانه
under cover of frind ship بعنوان دوستی
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
patterns بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
pattern بعنوان الگو بکاربردن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
supervisory بعنوان بررسی کننده
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
lombards گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
Quantel شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
mohock تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
as بهمان اندازه بعنوان مثال
instance بعنوان مثال ذکر کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
parent بعنوان والدین عمل کردن
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com