Dictiornary-Farsi | بغرنجی برجسته کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (35 milliseconds)

English	Persian
snarl	بغرنجی برجسته کردن
snarled	بغرنجی برجسته کردن
snarling	بغرنجی برجسته کردن
snarls	بغرنجی برجسته کردن


Other Matches

embossing	طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
stereograph	نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
complications	بغرنجی
puzzlement	بغرنجی
complication	بغرنجی
intricacies	بغرنجی
intricacy	بغرنجی
tactical complication	بغرنجی تاکتیکی
compiexity	درهمی بغرنجی
complicacy	بغرنج بغرنجی
alto-rilievo	[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model	مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
saliency	نکته برجسته موضوع برجسته
salience	نکته برجسته موضوع برجسته
embossment	نقوش برجسته برجسته کاری
bas relif	حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent	برجسته فوق العاده برجسته
stereoscope	جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
thread	دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
threads	دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
emboss	برجسته کردن
signalize	برجسته کردن
goffer	مجعدکردن برجسته کردن
to bring out in relief	برجسته یا روشن کردن
boss	برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses	برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses	نقش برجسته تهیه کردن
bossing	نقش برجسته تهیه کردن
bossed	نقش برجسته تهیه کردن
bossed	برجسته کاری ریاست کردن بر
boss	نقش برجسته تهیه کردن
bossing	برجسته کاری ریاست کردن بر
repousse	برجسته نمایاحکاکی برجسته
to give prominence to	بزرگ کردن برجسته کردن
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
illustrous	برجسته
masterwork	برجسته
primes	برجسته
conspicuous	برجسته
in relief	برجسته
predominant	برجسته
strikingly	برجسته
salient	برجسته
striking	برجسته
mainline	برجسته
outstandingly	برجسته
mainlined	برجسته
par excellence	برجسته
overriding	برجسته
kenspeckle	برجسته
outstanding	برجسته
convex	برجسته
pre-eminent	برجسته
mainlining	برجسته
mainlines	برجسته
rilievo	برجسته
raised	برجسته
laureate	برجسته
primed	برجسته
illustrious	برجسته
cordon bleu	برجسته
torose	برجسته
distinguished	برجسته
relief emboss	برجسته
stereometric	خط برجسته
stereometric	برجسته
of d.	برجسته
relievo	برجسته
prime	برجسته
eminent	برجسته
prosilient	برجسته
prominent	برجسته
crowned	برجسته
illustrated	برجسته
noted	برجسته
ridged	برجسته
pre eminent	برجسته
staring	برجسته
dominant	برجسته
starring	برجسته
smatt	برجسته زیرکانه
basso relief	برجسته کوتاه
raised figure	طرح برجسته
to put forward	برجسته نمودارکردن
embossed	برجسته شده
eminently	بطور برجسته
notbility	شخص برجسته
swells	برجسته شیک
relief emboss	نقشه برجسته
contour	نقشه برجسته
relief map	نقشه برجسته
premier	هنرپیشه برجسته
embossed alphabet	الفبای برجسته
illustriously	برجسته وار
premiers	هنرپیشه برجسته
aegicrane	آذین برجسته سر
aegicranium	آذین برجسته سر
affigy	تصویر برجسته
topographic map	نقشه برجسته
egregious	برجسته نمایان
front face	سطح برجسته
acrography	گچ کاری برجسته
tyupical	نوبهای برجسته
bas-relief	برجسته کاری
alto relievo	برجسته بلند
bas relif	نقوش برجسته
leading	عمده برجسته
to make one's mark	برجسته شدن
mezzo rillievo	نیم برجسته
effigy	تصویر برجسته
bas relif	نقش کم برجسته
raised shoulder	شانه برجسته
anaglyph	حجاری برجسته
effigies	تصویر برجسته
anaglyph	تزئینات برجسته
relievo	برجسته کاری
signally	بطور برجسته
in relief	بطور برجسته
magnific	معروف برجسته
fash butt welding	جوش برجسته
laureatel	شاعر برجسته
bas relief	نقش کم برجسته
distinguished	برجسته مهم
bas relief	برجسته کوتاه
saleint	برجسته چشمگیر
saleintiant	برجسته چشمگیر
poet laureate	شاعر برجسته
predominantly	بطور برجسته
personages	شخص برجسته
personage	شخص برجسته
palmy	برجسته کامیاب
stereoscopic	برجسته بینی
stereoscopic	برجسته بین
salient pole	قطب برجسته
stereoscopics	برجسته نمایی
bas-relief	برجسته کوتاه
projection welding	جوش برجسته
premiere	هنرپیشه برجسته
premiered	هنرپیشه برجسته
premieres	هنرپیشه برجسته
bas-reliefs	نقش کم برجسته
premiering	هنرپیشه برجسته
contour map	نقشه برجسته
humdinger	تفوق برجسته
half relief	نیم برجسته
cordon bleu	آدم برجسته
mezzo relief	نیم برجسته
humdingers	تفوق برجسته
stand out	برجسته عالی
stand out	برجسته بودن
bas-reliefs	برجسته کوتاه
bas-relief	نقش کم برجسته
stucco relief	گچبریهای برجسته
drop shadow	سایه برجسته
milestone	مرحله برجسته
bosses	ارباب برجسته
project	برجسته بودن
swell	برجسته شیک
exaggerated stereoscopy	برجسته بین
bossed	ارباب برجسته
to create an image for oneself as somebody	برجسته شدن
to stand out	برجسته بودن
boss	ارباب برجسته
relief	برجسته کاری
relief	حجاری برجسته
topography	برجسته نگاری
swelled	برجسته شیک
milestones	مرحله برجسته
feat	کار برجسته
projected	برجسته بودن
projects	برجسته بودن
piece de resistance	فقره برجسته
bossing	ارباب برجسته
feats	کار برجسته
high relief	نقوش برجسته
low relief	نقش نیم برجسته
bosomed	دارای سینه برجسته
bigwigs	شخص مهم و برجسته
landmarks	واقعه برجسته راهنما
living picture	نمایش یاتصویر برجسته
bosomy	دارای پستان برجسته
blebby	برجسته یاحباب دار
distinguished rug	قالی با ارزش و برجسته
banks	قسمت برجسته سر پیچ
narrative relief	نقش برجسته توصیفی
noticeable	قابل ملاحضه برجسته
bigger	ستبر ادم برجسته
brocade	پارچه ابریشمی گل برجسته
bank	قسمت برجسته سر پیچ
bell-cast	[لبه ی برجسته بام]
brilliantly	چنانکه برجسته باشد
to stand out in relief	برجسته یا روشن بودن
biggest	ستبر ادم برجسته
landmark	واقعه برجسته راهنما
narrative relief	نقش برجسته روایتی
markedly	بطور برجسته یا محسوس
bigwig	شخص مهم و برجسته
bold faced type	حروف سیاه برجسته
embossing die	حدیده برجسته کاری
big	ستبر ادم برجسته