Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
bemuse
بفکر انداختن
Other Matches
self concerned
بفکر خود
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
He fell into deep thought. He began to ponder .
بفکر فرو رفت
She takes no thought for tomorrow .
بفکر فردایش نیست
She only thinks of her self . she is self – centered.
فقط بفکر خودش است
She always ignores her health.
هیچوقت بفکر سلامتی اش نیست
i shudder to think
میلرزم وقتی بفکر می افتم
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lash vt
انداختن
lay away
انداختن
leave out
انداختن
floriate
گل انداختن در
emplace
جا انداختن
deracination
بر انداختن
brush finish
خط انداختن
hitches
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
to leave out
انداختن
to let drop
انداختن
to let fall
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
let fall
انداختن
spills
انداختن
blobs
لک انداختن
spilled or spilt
انداختن
souse
انداختن
rut
خط انداختن
to draw lots
انداختن
to fire off a postcard
انداختن
run home
جا انداختن
retroject
پس انداختن
hitch
انداختن
hitched
انداختن
to hew down
انداختن
hitching
انداختن
spill
انداختن
spilled
انداختن
spilling
انداختن
ruts
خط انداختن
jaculate
انداختن
relegate
انداختن
fells
انداختن
felling
انداختن
felled
انداختن
fell
انداختن
hurls
انداختن
hurled
انداختن
thrust
انداختن
throws
انداختن
hewn
انداختن
relegated
انداختن
relegates
انداختن
relegating
انداختن
omitting
انداختن
omitted
انداختن
omits
انداختن
omit
انداختن
throw
انداختن
throwing
انداختن
hurl
انداختن
thrusting
انداختن
bottoms
ته انداختن
overthrew
بر انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrows
بر انداختن
delete
انداختن
deleted
انداختن
deletes
انداختن
deleting
انداختن
bottom
ته انداختن
sling
انداختن
thrusts
انداختن
flings
انداختن
flinging
انداختن
fling
انداختن
hew
انداختن
hewed
انداختن
hewing
انداختن
hews
انداختن
slings
انداختن
slinging
انداختن
benite
به شب انداختن
blob
لک انداختن
launched
به اب انداختن
launch
به اب انداختن
lines
خط انداختن در
launching
به اب انداختن
to skips over
انداختن
pilling
تل انداختن
to play a searchlight
انداختن
prostrate
از پا انداختن
stagger
از پا انداختن
string
زه انداختن به
launches
به اب انداختن
to put back
پس انداختن
line
خط انداختن در
inveigling
بدام انداختن
nauseate
از رغبت انداختن
inveigles
بدام انداختن
nauseated
از رغبت انداختن
nauseates
از رغبت انداختن
dryers
خشک انداختن
dry
خشک انداختن
dries
خشک انداختن
interject
درمیان انداختن
excreting
بیرون انداختن
excretes
بیرون انداختن
excreted
بیرون انداختن
excrete
بیرون انداختن
driers
خشک انداختن
demoralizes
ازروحیه انداختن
interjected
درمیان انداختن
interjecting
درمیان انداختن
to put off
به تعویق انداختن
interjects
درمیان انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
demoralized
ازروحیه انداختن
demoralizing
ازروحیه انداختن
dismount
ازفرماندهی انداختن
dismounting
ازفرماندهی انداختن
dismounts
ازفرماندهی انداختن
inveigle
بدام انداختن
inveigled
بدام انداختن
contort
از شکل انداختن
suspends
به تعویق انداختن
risk
به خطر انداختن
risk
به مخاطره انداختن
risked
به خطر انداختن
risked
به مخاطره انداختن
risking
به خطر انداختن
risking
به مخاطره انداختن
risks
به خطر انداختن
risks
به مخاطره انداختن
roll
بدوران انداختن
rolled
بدوران انداختن
rolls
بدوران انداختن
suspending
به تعویق انداختن
suspend
به تعویق انداختن
contorted
از شکل انداختن
contorting
از شکل انداختن
to delay
به تعویق انداختن
to defer
به تعویق انداختن
to postpone
به تعویق انداختن
beggar
بگدایی انداختن
beggars
بگدایی انداختن
contorts
از شکل انداختن
hinders
بتاخیر انداختن
knock-up
از کار انداختن
disfigures
از شکل انداختن
disfigured
از شکل انداختن
disfigure
از شکل انداختن
miscast
بناحق انداختن
triggers
راه انداختن
triggered
راه انداختن
disfiguring
از شکل انداختن
expel
بیرون انداختن
knock up
از کار انداختن
expels
بیرون انداختن
expelling
بیرون انداختن
expelled
بیرون انداختن
trigger
راه انداختن
depresses
ازارزش انداختن
deforms
ازشکل انداختن
deforming
ازشکل انداختن
deform
ازشکل انداختن
endangers
به مخاطره انداختن
endangering
به مخاطره انداختن
endangered
به مخاطره انداختن
endanger
به مخاطره انداختن
immobilizing
از رواج انداختن
snare
بدام انداختن
snares
بدام انداختن
depress
ازارزش انداختن
defers
عقب انداختن
deferring
عقب انداختن
defer
عقب انداختن
allure
بطمع انداختن
immobilizes
از رواج انداختن
knock-ups
از کار انداختن
embroil
به نزاع انداختن
ensnaring
بدام انداختن
ensnares
بدام انداختن
ensnared
بدام انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com