English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to peg down بقاعده قانون در اوردن
Other Matches
normalised تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalize تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalising تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalises تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalizes تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
disafforest ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
canons قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
canon قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
law قانون
acted قانون
legal قانون
rule قانون
canons قانون
canon قانون
act قانون
kanoon قانون
regardless of the law به قانون
laws قانون
hess's law قانون هس
legislation قانون
regulation قانون
statutes قانون
nisi قانون
edict قانون
statute قانون
enacment قانون
lex قانون
law of constant heat sumation قانون هس
edicts قانون
code قانون
five second rule قانون 5 ثانیه
constitutional low قانون اساسی
fechner's law قانون فخنر
faraday's law قانون فاراده
constitutionally مطابق قانون
illegal مخالف قانون
substantive law قانون ماهوی
conservation law قانون بقا
graham's law قانون گراهام
stokes' law قانون استوکس
governing law قانون حاکم
gay lussac's law قانون گیلوساک
gas laws قانون گاز
commutative law قانون جابجایی
nomographer قانون گذار
game law قانون شکار
conscription law قانون سربازگیری
preamble of a statute مقدمه قانون
gresham's law قانون گرشام
economic law قانون اقتصادی
constructionist کسیکه قانون
contrary to the law مخالف قانون
extralegal ماورای قانون
einstein's law قانون اینشتاین
employment act قانون اشتغال
to break a law قانون شکنی
engels law قانون انگل
enactment of law وضع قانون
enactor واضع قانون
engel's law قانون انگل
the spirit of the law جوهر قانون
rule بربست قانون
the spirit of the law روح قانون
the letter of the law عبارت قانون
faraday's law قانون فارادی
tax law قانون مالیاتی
distribution law قانون توزیع
corpus juris روح قانون
corpus juris اساس قانون
dead letter قانون منسوخ
crown law قانون جزائی
curie's law قانون کوری
dalton's law قانون دالتون
legislatrix قانون گذار زن
declaratory statute قانون اعلامی
demorgans law قانون دمورگان
the letter of the law لفظ یا نص قانون
ohm's law قانون اهم
nomological وابسته به قانون
nomography فن قانون گذاری
nomographer قانون گذاری
nationality law قانون تابعیت
mil rule قانون میلیم
merkel's law قانون مرکل
mercantile law قانون تجارت
law of contiguity قانون مجاورت
matrimonially به قانون زناشوئی
nomological شبیه قانون
nomological منطبق با قانون
nomology قانون شناسی
law fallen into desuetude قانون متروک
offense قانون شکنی
law merchant قانون تجارت
law of advantage قانون امتیاز
law of analogy قانون تمثیل
obedient to the law مطیع قانون
obedient to the law پیرو قانون
law of causation قانون علیت
law of clouser قانون بستار
law of complimentarity قانون مکملیت
law of contract قانون قرارداد
marioote law قانون ماریوت
make law وضع قانون
law of scarcity قانون کمیابی
reflection law قانون بازتاب
law of reflection قانون بازتاب
law of frequency قانون بسامد
law of recency قانون تاخر
law of readiness قانون امادگی
law of gravitation قانون گرانش
law of progression قانون پیشروی
law of primacy قانون تقدم
law of induced current قانون لنتس
law of election قانون انتخابات
law of effect قانون اثر
law of use قانون استعمال
law of demand قانون تقاضا
lextalionis قانون قصاص
lenz's law قانون لنتس
lenz' law قانون لنز
legist قانون دان
legislatress قانون گذار زن
legiskative قانون گذار
left hand rule قانون دست چپ
lawmaker قانون گزار
lawbreaker قانون شکن
law of nations قانون ملل
statutory law قانون مدون
insolvent law قانون درماندگی
insolvent law قانون اعسار
introduce law انشاء قانون
islamic law قانون شرع
jachson's law قانون جکسون
joiting law قانون ژول
riot act قانون ضد اغتشاشات
joule's law قانون ژول
jurisconsult قانون دان
rule of thumb قانون کلی
rule of thumb قانون عمومی
ignorance of law جهل به قانون
greshams law قانون گرشام
status of limitations قانون مرورزمان
statue law قانون یا قوانین
hook's law قانون هوک
hubble law قانون هابل
scofflaw ناقض قانون
scofflaw قانون شکن
clause ماده قانون
clauses ماده قانون
say's law of markets قانون بازارهای سی
jurisprudent قانون دان
religious law قانون شرع
nightstick چوب قانون
peronality of laws ویژگی قانون
laplace's law قانون لاپلاس
penal statute قانون جزا
law abidingness پیروی قانون
law breaker قانون شکن
paschen's law قانون پاشن
pascal's law قانون پاسکال
pascal قانون پاسکال
parallel law قانون توازی
lambert law قانون لامبرت
planck law قانون پلانک
labour law قانون کار
nightsticks چوب قانون
juristic قانون دان
raoult's law قانون رائول
rambunctious بی قانون و قاعده
procedural law قانون شکلی
labour act قانون کار
press law قانون مطبوعات
power law قانون توانی
labour code قانون کار
okuns law قانون اوکان
breach قانون شکنی
act فرمان قانون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com