Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (9 milliseconds)
English
Persian
adequately
بقدر کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
بقدر کافی
Search result with all words
My tea is not cool enough to drink.
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
Other Matches
as much as
بقدر,
for
درمدت بقدر
sackful
بقدر یک گونی
roomfuls
بقدر یک اتاق پر
roomful
بقدر یک اتاق پر
pocketfuls
بقدر یک جیب
plates
بقدر یک بشقاب
plentifully
بقدر کفایت
plate
بقدر یک بشقاب
glassful
بقدر یک لیوان
sufficiently
<adv.>
بقدر کفایت
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کفایت
to the number of 0
بقدر هفتاد
pocketful
بقدر یک جیب
pails
بقدر یک سطل
plateful
بقدر یک بشقاب
spadeful
بقدر یک بیل
skep
بقدر یک سبد
sufficiently
بقدر کفایت
shovelful
بقدر یک بیلچه
platefuls
بقدر یک بشقاب
pail
بقدر یک سطل
teacupful
بقدر یک فنجان چای
pricks
زخم بقدر سرسوزن
pricking
زخم بقدر سرسوزن
pricked
زخم بقدر سرسوزن
prick
زخم بقدر سرسوزن
i have had sufficientfor
بقدر کفایت خوردم
tablespoonsful
بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonfuls
بقدر یک قاشق سوپ خوری
tablespoonful
بقدر یک قاشق سوپ خوری
teaspoonful
بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonfuls
بقدر یک قاشق چای خوری
teaspoonsful
بقدر یک قاشق چای خوری
scooped
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
duly
حسب الوفیفه بقدر لازم
scoop
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scoops
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
scooping
بقدر یک چمچه بیرون اوردن
it is plenty good enough
بقدر کفایت خوب است
monomolecular
دارای صخامت بقدر یک ملکول یک ملکولی
enough
کافی
adequate
<adj.>
کافی
sufficing
<adj.>
کافی
acceptable
<adj.>
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
کافی
enow
کافی
adequate
کافی
satisfactory
<adj.>
کافی
adequate
کافی
sufficient
<adj.>
کافی
sufficient
کافی
sufficient conditions
شرایط کافی
sufficient condition
شرط کافی
inextenso
بطول کافی
run short
<idiom>
کافی نبودن
necessary and sufficient
لازم و کافی
plenty of rain
باران کافی
Nothing more, thanks.
کافی است.
due care
مراقبت کافی
be adequate
کافی بودن
sufficing
کافی بودن
suffices
کافی بودن
sufficed
کافی بودن
suffice
کافی بودن
inadequate
غیر کافی
be enough
کافی بودن
leisure
وقت کافی
be sufficient
کافی بودن
reach
کافی بودن
suffice
کافی بودن
skimp
غیر کافی
scantier
غیر کافی
scantiest
غیر کافی
sufficient
مقدار کافی
last
[be enough]
کافی بودن
skimps
غیر کافی
skimping
غیر کافی
skimped
غیر کافی
scanty
غیر کافی
voteless
بدون رای کافی
sufficient condition
شرط کافی
[ریاضی]
well educatd
دارای تحصیلات کافی
well paid
دارای حقوق کافی
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
All you have to do is to say the word.
کافی است لب تر کنی
enough
باندازهء کافی نسبتا
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
inadequately
بطور غیر کافی
insufficiently
بطور غیر کافی
sufficiency
قابلیت مقدار کافی
incompetent
غیر کافی ناشایسته
to have plenty of time
وقت کافی داشتن
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
in short supply
<idiom>
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
Enough has been said!
به اندازه کافی گفته شده!
So much for theory!
<idiom>
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough.
باندازه کافی گود نیست
dozed
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
he had a good supply of coal
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underdeveloped
رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
put the question
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
well-to-do
<idiom>
پول کافی برای امرار معاش کردن
on easy street
<idiom>
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
attentions
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is there enough time to change trains?
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
tun
بقدر یک بشکه ادم یا چیز بشکه مانند
pillows
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
The room is bare of furniture .
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that.
<idiom>
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
demurrer
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state tiger
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
decarburizing
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
restoration
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com