English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
plateform بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
Other Matches
corner stone بنیاد اساس
bedding بنیاد و اساس هرکاری
site محلی که پایه چیزی باشد
sited محلی که پایه چیزی باشد
sites محلی که پایه چیزی باشد
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course لایه اساس قشر اساس
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localism ایین محلی علاقه محلی
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
destinations محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
destination محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
subbase بنیاد
instituted بنیاد
institute بنیاد
substratum بنیاد
root بنیاد
cornerstone بنیاد
cornerstones بنیاد
institutes بنیاد
roots بنیاد
instituting بنیاد
seed بنیاد
foundation بنیاد
origins بنیاد
basis بنیاد
origin بنیاد
seeds بنیاد
fundament بنیاد
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
basis مبنا بنیاد
inchoate بنیاد نهادن
to lay the foundations of بنیاد نهادن
head stone سنگ بنیاد
institutionalism بنیاد گرایی
incept بنیاد نهادن
odcist بنیاد گذارمستعمره
instaurator بنیاد گذار
built on sand سست بنیاد
instituted بنیاد نهادن
rationale بنیاد و پایه
instituting بنیاد نهادن
deep-set ژرف بنیاد
institutes بنیاد نهادن
institute بنیاد نهادن
Mother Superiors رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superior رئیس بنیاد مذهبی
inchoation دست زنی بنیاد گذاری
well begun is h lf done بنیاد کار خوب باشد
amphitheater سالن
coliseum سالن
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
showrooms سالن نمایشگاه
arrival hall سالن ورود
lyceum سالن بحث
mess سالن غذاخوری
beauty salon سالن زیبایی
basilicas سالن درازومستطیل
drawing room سالن پذیرایی
showroom سالن نمایشگاه
drawing rooms سالن پذیرایی
messes سالن غذاخوری
music hall سالن موسیقی
music halls سالن موسیقی
arrival hall سالن ورود
basilica سالن درازومستطیل
lobby سالن انتظار
salon سالن زیبایی
living rooms سالن نشیمن
ballroom سالن رقص
gyms سالن ژیمناستیک
mass hall سالن غذاخوری
salons سالن زیبایی
mass hall سالن نهارخوری
ballrooms سالن رقص
living room سالن نشیمن
galleries سرسرا سالن
gallery سرسرا سالن
concourse سالن اصلی
gym سالن ژیمناستیک
lobbied سالن انتظار
lobbies سالن انتظار
colosseum سالن بزرگ
theorizing فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
indoor soccer فوتبال داخل سالن
lobby سالن هتل و مهمانخانه
beauty shop سالن ارایش وزیبایی
parlor car سالن استراحت قطار
saloon car واگن سالن دار
officer's mess سالن غذاخوری افسران
astrodome سالن رسد خانه
court tennis تنیس داخل سالن
departure hall سالن ترک کردن
lobbies سالن هتل و مهمانخانه
lobbied سالن هتل و مهمانخانه
wardroom سالن بیماران بیمارستان
dojang سالن تمرین تکواندو
refectory سالن ناهار خوری
lyceum سالن سخنرانی عمومی
dramshop سالن مشروب فروشی
amusement arcade سالن بازیهای الکترونیکی
saloon سالن زیبایی رستوران
refectories سالن ناهار خوری
saloons سالن زیبایی رستوران
basilicas کلیساهایی که سالن دراز دارند
basilica کلیساهایی که سالن دراز دارند
parlormaid کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
valhalla سالن پذیرایی خدای اودین
The hall has three exits. سالن دارای سه خروجی است.
lounge car قطار دارای سالن استراحت وتفریح
mess hall سالن غذا خوری سرباز خانه
Is there a beauty salon in the hotel? آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
nave سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
naves سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
loomed بلندی
loom بلندی
looming بلندی
looms بلندی
Highnesses بلندی
Highness بلندی
loftiness بلندی
low-rise کم بلندی
rises بلندی
rise بلندی
loudness بلندی
exaltation بلندی
exaltedness بلندی
gratification سر بلندی
uplands بلندی
toft بلندی
ascendent بلندی
height بلندی
heights بلندی
upland بلندی
elevation بلندی
altitudes بلندی
elevations بلندی
sublimity بلندی
tallness بلندی
altitude بلندی
the sublime بلندی
lounger کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
Highness بلندی مقام
Highnesses بلندی مقام
how tall is it? بلندی ان چقدراست
hypsometry بلندی پیمایی
acrophobia ترس از بلندی
acrophobia بلندی هراسی
hilliness پستی و بلندی
crow's nest بالای بلندی
eminency تعالی بلندی
eminence تعالی بلندی
supremacy بلندی افراشتگی
effective length of strut بلندی کمانش
ups and down پستی و بلندی
height of building بلندی ساختمان
height of fill بلندی اکند
contour پست و بلندی
tonal volume بلندی صوت
critical height بلندی بحرانی
suction lift بلندی مکش
headroom بلندی طاق
ruggedness پستی و بلندی
volume بلندی صدا
volumes بلندی صدا
grass roots اساس
nucleus اساس
groundless بی اساس
pier foundation اساس پی
ill founded بی اساس
structure اساس
origin اساس
rationale اس اساس
origins اساس
unfounded بی اساس
structures اساس
structuring اساس
delusive بی اساس
bedrock اساس
fundamental اساس
insubstatiality بی اساس
cornerstone اساس
baseless بی اساس
roots اساس
root اساس
principium اس اساس
cornerstones اساس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com