Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
English
Persian
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted
بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting
بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts
بلند کردن شریک رقص اززمین
Other Matches
The aircraft got off the ground .
هواپیما اززمین بلند شد
partnering
شریک کردن شریک
partnered
شریک کردن شریک
partners
شریک کردن شریک
partner
شریک کردن شریک
associates
شریک کردن
associate
شریک کردن
associating
شریک کردن
associated
شریک کردن
associating
شریک کردن همدست
associates
شریک کردن همدست
associated
شریک کردن همدست
associate
شریک کردن همدست
loft
ارتفاع گوی گلف اززمین
emblements
منافع حاصله اززمین مزروعی
slipped
جدا شدن لنگر اززمین
slip
جدا شدن لنگر اززمین
slips
جدا شدن لنگر اززمین
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
lofts
ارتفاع گوی گلف اززمین
partake
شرکت کردن شریک شدن در
partaken
شرکت کردن شریک شدن در
partaking
شرکت کردن شریک شدن در
partakes
شرکت کردن شریک شدن در
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
yokefellow
شریک شریک زندگی
pickup message
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
bumpers
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
he was a partner with me
با من شریک یا انباز بود شریک من بود
heists
بلند کردن
exalts
بلند کردن
heightened
بلند کردن
walk off with
بلند کردن
exalt
بلند کردن
exalting
بلند کردن
lift
بلند کردن
hoists
بلند کردن
lifted
بلند کردن
heist
بلند کردن
lifting
بلند کردن
lifts
بلند کردن
throw up
بلند کردن
upraise
بلند کردن
heaved
بلند کردن
heightening
بلند کردن
hoist
بلند کردن
elevating
بلند کردن
erects
بلند کردن
heightens
بلند کردن
elevate
بلند کردن
elevates
بلند کردن
hoisted
بلند کردن
to throw up
بلند کردن
to kick up
با پا بلند کردن
erected
بلند کردن
heave
بلند کردن
heighten
بلند کردن
erecting
بلند کردن
erect
بلند کردن
cranes
وسیله بلند کردن
hoists
وسیله بلند کردن
crane
وسیله بلند کردن
lift fire
بلند کردن اتش
hoist
وسیله بلند کردن
soar
بلند پروازی کردن
soared
بلند پروازی کردن
soars
بلند پروازی کردن
steal
بلند کردن چیزی
craning
وسیله بلند کردن
craned
وسیله بلند کردن
hoisted
وسیله بلند کردن
turn down
<idiom>
کم کردن صدای بلند
chairlifts
سردست بلند کردن
chairlift
سردست بلند کردن
steals
بلند کردن چیزی
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
harangued
باصدای بلند نطق کردن
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
vociferate
با صدای بلند ادا کردن
pedestals
بلند کردن ترفیع دادن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
pedestal
بلند کردن ترفیع دادن
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
to put forth
بلند کردن نمایش دادن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
banks
کپه کردن بلند شدن
harangues
باصدای بلند نطق کردن
bank
کپه کردن بلند شدن
shoplifting
بلند کردن جنس از مغازه
crane
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
cranes
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
craning
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
lay hands one someone
دست روی کسی بلند کردن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
bite off more than one can chew
<idiom>
با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
craned
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
too many irons in the fire
<idiom>
بایک دست چند هندوانه بلند کردن
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
jabbed
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabs
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
jabbing
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jab
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
to blast something
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
collect
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
spike
میخ بلند کف کفش فوتبالیست هاوورزشکاران میخ دار کردن میخکوب کردن
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
lever
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
levers
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
coparcener
شریک
joint
شریک
copratner
شریک
compatriot
شریک
copartner
شریک
partnered
شریک
compatriots
شریک
complier
شریک
consort
شریک
partaker
شریک
sharer
شریک
participator
شریک
accessory
شریک
consorting
شریک
partnering
شریک
consorts
شریک
conpanion
شریک
consorted
شریک
partners
شریک
partner
شریک
counterparts
شریک
counterpart
شریک
associated
شریک
participants
شریک
pardner
شریک
companies
شریک
company
شریک
associate
شریک
participant
شریک
associates
شریک
pals
شریک
coagent
شریک
pal
شریک
backer
شریک
accessorial
شریک
backers
شریک
privy
شریک
associating
شریک
party
طرف شریک
partners
شریک شدن
fllowheir
شریک ارث
participants
شریک در جرم
particeps criminis
شریک جرم
partner
شریک شدن
conspirators
شریک فتنه
partnered
شریک شدن
general partner
شریک ضامن
chip in
<idiom>
شریک شدن
duumvir
شریک مقام
participant
شریک در جرم
partnering
شریک شدن
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
conspirator
شریک فتنه
aider and abettor
شریک در جرم
joint hands
شریک شدن
parcener
شریک مشاع
p in the second degree
شریک جرم
fellow or foint heir
شریک الارث
coheir
شریک در ارث
coheir
شریک ارث
participates
شریک شدن
cosignatory
شریک در امضا
nominal partner
شریک اسمی
corespondent
شریک جرم
participated
شریک شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com