Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
loft bombing
بمباران از ارتفاع زیاد بمباران قائم
Other Matches
laydown bombing
بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
pattern bombing
بمباران پوشش کننده هدف بمباران پوشاننده
bombing height
ارتفاع بمباران
mass bombing
بمباران زیاد
an air raid
بمباران
bombing
بمباران
bombardment
بمباران
bombardments
بمباران
bombards
بمباران کردن
neutron bombardment
بمباران نوترونی
bombarded
بمباران کردن
bombard
بمباران کردن
bomb
بمباران کردن
carpet bombing
بمباران منطقهای
area bombing
بمباران منطقهای
mass bombing
بمباران یکجا
bomber
هواپیمای بمباران
electron bombbardment
بمباران الکتریکی
bombarding
بمباران کردن
bombs
بمباران کردن
deliver a series of blows
بمباران حریف
air raid
بمباران هوایی
bombed out
بمباران کردن
air raids
بمباران هوایی
bombers
هواپیمای بمباران
bombed
بمباران کردن
electron bombardment
بمباران الکترونی
A-bomb
بمباران اتمی کردن
A-bombs
بمباران اتمی کردن
atomization
عمل بمباران اتمی
blind bombing zone
منطقه بمباران محدود
bombardment photography
عکاسی از بمباران هوایی
dwell at
تا دستورثانوی بمباران کردن
target chart
نقشه هدفهای بمباران هوایی
dive bombing
بمباران کردن در حالت شیرجه
bomb alarm system
سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
shellproof
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
carpet bombing
توزیع بمب جهت پوشش یک منطقه بمباران منطقهای
shuttle bombing
بمباران با استفاده از دوپایگاه هوایی برای بمب گیری
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
toss bombing
نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
over the shoulder bombing
نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
volley
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleys
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleying
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed
پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
bombarded
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards
بمباران کردن گلوله باران کردن
high altitude
از ارتفاع زیاد
high altitude
ارتفاع زیاد
superelevation
ارتفاع زیاد
alpine
واقع در ارتفاع زیاد
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
altitude sickness
کسالت در اثر ارتفاع زیاد
fly
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
cumulus
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumuli
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
high airburst
ترکش هوایی در ارتفاع زیاد ترکش بالای افسر تیر
altitude sickness
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
drop height
ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
barometric altimeter
ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
descentheight
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
flare dud
گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
terrain clearance
حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
sextant altitude
ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pressure altitude
ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
altitude separation
اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
transition altitude
ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
command altitude
ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
low altitude
ارتفاع کم ارتفاع پست
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
altitude height
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
low airburst
ترکش هوایی در ارتفاع کم ترکش در ارتفاع پایین
apparent altitude
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
bombing height
ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
exmeridian altitude
ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
vertical
قائم
upright
قائم
plumb line
خط قائم
plumb lines
خط قائم
normal
قائم
erects
قائم
erecting
قائم
orthogonal
قائم
erected
قائم
erect
قائم
perpendecular
قائم
righting
قائم
right
قائم
righted
قائم
upstanding
قائم
vertical tail
دم قائم
vertical creep
وارفتگی قائم
surrogates
قائم مقام
quadratic
منشور قائم
stakes
قائم کردن
surrogate
قائم مقام
vertical cut
برش قائم
vertical circle
دایره قائم
vertical bulking
کمانش قائم
vertical axis
محور قائم
normal plane
صفحه قائم
normal axis
محور قائم
normal acceleration
شتاب قائم
increate
قائم بالذات
envelops
احاطه قائم
enveloping
احاطه قائم
enveloped
احاطه قائم
envelop
احاطه قائم
propped
تقویت قائم
apeak
عمودی قائم
local vertical
قائم محلی
substantive
قائم بذات
successor
قائم مقام
deputy
قائم مقام
deputies
قائم مقام
vicars
قائم مقام
vicar
قائم مقام
locums
قائم مقام
locum
قائم مقام
surreptitiously
قائم مقام
right-angled
قائم الزاویه
vertical drop
ابشار قائم
vertical envelopement
احاطه قائم
vertical force
نیروی قائم
vertical photograph
عکس قائم
vertical speed
سرعت قائم
high angle
تیر قائم
prop
تقویت قائم
rectangular
قائم الزاویه
envelopment
احاطه قائم
normal vector
بردار قائم
right
قائم نگاهداشتن
staked
قائم کردن
perpendecular
خط عمودی یا قائم
self consistent
قائم بالذات
abeam
قائم بر مسیرحرکت
stake
قائم کردن
ordinate
بعد قائم
propping
تقویت قائم
locumtenens
قائم مقام
vice-chancellor
قائم مقام
vice-chancellors
قائم مقام
righted
قائم نگاهداشتن
self perpetuation
قائم بذات
vice chancellor
قائم مقام
righting
قائم نگاهداشتن
subrogation
قائم مقامی
substituting
قائم مقام
subsitute
قائم مقام
semierect
نیمه قائم
substituted
قائم مقام
true vertical
قائم واقعی
substitute
قائم مقام
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
height datum
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
prime vertical circle
دایره قائم اصلی
recoil pit
چاله تیر قائم
upload
همنه قائم نیرو
vertical probable error
اشتباه احتمالی قائم
vertical photograph
عکس هوایی قائم
procousul
قائم مقام کنسول
commercial procuration
قائم مقام تجارتی
right angled triangle
مثلث قائم الزاویه
deputies
نایب قائم مقام
deputies
قائم مقام جانشین
deputy
نایب قائم مقام
deputy
قائم مقام جانشین
short scope buoy
بویه شناور قائم
consular agent
قائم مقام کنسول
commercial representative
قائم مقام تجارتی
sheathing
تخته بندی قائم
vicegerent
جانشین قائم مقام
right cone
مخروط قائم
[ریاضی]
vertical envelopement
حرکت دورانی قائم
zenith
نقطه قائم بر نافر
wedges
اسکنه کولاس قائم
mercator chart
نقشه قائم الزاویه
plane of departure
سطح قائم تیر
deputy minister
قائم مقام وزیر
surrogates
قائم مقام شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com