English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
English Persian
mass bombing بمباران یکجا
Other Matches
laydown bombing بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
pattern bombing بمباران پوشش کننده هدف بمباران پوشاننده
loft bombing بمباران از ارتفاع زیاد بمباران قائم
lump sums یکجا
cumulative یکجا
en masse یکجا
ond shot یکجا
lump sum یکجا
in the mass یکجا
in the lump یکجا
in a lump sum یکجا
holus bolus یکجا
concurrently یکجا
lump یکجا
lumped یکجا
lumps یکجا
package deals معامله یکجا
corners خرید یکجا
coemption یکجا خریدن
lump sum redistribution تعدیل یکجا
lump sum purchase خرید یکجا
lump sum payment پرداخت یکجا
package deal معامله یکجا
move on یکجا نیاستید
grossing یکجا وزن کل
corner خرید یکجا
cornering خرید یکجا
gross یکجا وزن کل
grossed یکجا وزن کل
grosser یکجا وزن کل
grosses یکجا وزن کل
grossest یکجا وزن کل
to sell یکجا فروختن
sell off یکجا فروختن
net storage انبار بار یکجا
package deals مقاطعه در بست و خرید یکجا
sell out یکجا فروختن خیانت کردن
Where does this street lead on to ? این خیابان یکجا می خورد ؟
package deal مقاطعه در بست و خرید یکجا
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
sell-out یکجا فروختن خیانت کردن
sell off ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
bombing بمباران
an air raid بمباران
bombardment بمباران
bombardments بمباران
neutron bombardment بمباران نوترونی
bomber هواپیمای بمباران
carpet bombing بمباران منطقهای
deliver a series of blows بمباران حریف
bombs بمباران کردن
electron bombardment بمباران الکترونی
electron bombbardment بمباران الکتریکی
mass bombing بمباران زیاد
bombard بمباران کردن
bombarded بمباران کردن
bombing height ارتفاع بمباران
bombed out بمباران کردن
bomb بمباران کردن
bombards بمباران کردن
air raid بمباران هوایی
air raids بمباران هوایی
bombers هواپیمای بمباران
area bombing بمباران منطقهای
bombed بمباران کردن
bombarding بمباران کردن
A-bomb بمباران اتمی کردن
A-bombs بمباران اتمی کردن
dwell at تا دستورثانوی بمباران کردن
bombardment photography عکاسی از بمباران هوایی
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
atomization عمل بمباران اتمی
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
dive bombing بمباران کردن در حالت شیرجه
bomb alarm system سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
carpet bombing توزیع بمب جهت پوشش یک منطقه بمباران منطقهای
shuttle bombing بمباران با استفاده از دوپایگاه هوایی برای بمب گیری
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
toss bombing نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
over the shoulder bombing نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
volleys پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleying پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volley پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
block shipment ارسال تدارکات به طور یکجا ارسال اماد به طور قوال
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com