English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (4 milliseconds)
English Persian
at sight بمحض رویت
Other Matches
payable at sight قابل پرداخت به محض رویت به رویت
upon بمحض
as soon as بمحض اینکه
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
iimmediately he saw me بمحض اینکه مرا دید
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
transpondor دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transponder دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
sights رویت
at sight به رویت
sight رویت
bill pay able at sight برات رویت
draft at sight برات به رویت
option of inspection خیار رویت
anchor in sight لنگر رویت شد
apparent قابل رویت
visibility قابلیت رویت
visible قابل رویت
angle of sight زاویه رویت
sight رویت کردن
sights رویت کردن
seeing بینش رویت
sight draft برات به رویت
macroscopic قابل رویت
invisibles معاملات غیرقابل رویت
visibles کالاهای قابل رویت
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
visible نمایان قابل رویت
inenarrable غیر قابل رویت
previews قبلا رویت کردن
preview قبلا رویت کردن
parallax-free <adj.> بدون اختلاف در رویت
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
the pot calls the kettle black دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
uncovered واضح قابل رویت غیر سری
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
parallax اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
heliacal ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
subaqueous ranging طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
helical ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
chip خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chips خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
reflected code سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
invisible assets دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
pot calling the kettle black <idiom> دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
sensible قابل درک قابل رویت
sights بازرسی کردن رویت کردن
sight بازرسی کردن رویت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com