Dictiornary-Farsi | بمناقصه گذاردن کار بوسیله پیمانکار دست اول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
subletting	بمناقصه گذاردن کار بوسیله پیمانکار دست اول


Other Matches

pocket veto	رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
lifemanship	متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
intubate	لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
operators on incentive	پیمانکار ها
contractor	پیمانکار
contractors	پیمانکار
jobber [piece worker]	پیمانکار
operator on incentive	پیمانکار
piece worker	پیمانکار
pieceworker	پیمانکار
incentive operators	پیمانکار ها
piece-workers	پیمانکار ها
piece workers	پیمانکار ها
piece-worker	پیمانکار
pieceworkers	پیمانکار ها
incentive operator	پیمانکار
principal contractor	پیمانکار اصلی
sub contractor	پیمانکار فرعی
contractors	پیمانکار حمل و نقل
building contractor	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
subcontractor	پیمانکار دست دوم
hauling contractor	پیمانکار حمل و نقل
subcontractors	پیمانکار دست دوم
builder and contractor	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
contractor	پیمانکار حمل و نقل
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
net amount payable to contractor	مبلغ خالص قابل پرداخت به پیمانکار
gurantee period	مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
civil engineering contractor	مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
invest	گذاردن
instate	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
impone	گذاردن
lay	گذاردن
invested	گذاردن
invests	گذاردن
investing	گذاردن
lays	گذاردن
setting up	گذاردن
skews	کج گذاردن
to leave out	جا گذاردن
repose	گذاردن
reposal	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
table	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
tables	تو گذاردن
skewing	کج گذاردن
tabling	تو گذاردن
skew	کج گذاردن
sets	گذاردن
set	گذاردن
reverence	احترام گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
adopt	نام گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
table	معوق گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
exposing	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestow	امانت گذاردن
tabled	معوق گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
award	امانت گذاردن
imprint	گذاردن زدن
shelve	در قفسه گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
sash	پنجره گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
assessed	خراج گذاردن بر
assess	خراج گذاردن بر
imprinted	گذاردن زدن
imprints	گذاردن زدن
put-up	در فرف گذاردن
put up	در فرف گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
skew	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
skews	اریب گذاردن
checks	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
place	در محلی گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
embowel	در روده گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
interlay	در میان گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
consign	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigns	امانت گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
impress	باقی گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
put away	کنار گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
pt down	کنار گذاردن
awarded	امانت گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
checked	نشان گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
awarding	امانت گذاردن
demark	نشان گذاردن
awards	امانت گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
station	درپست معینی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
chalked	باگچ نشان گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن