Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
let me know
بمن اطلاع دهید
Search result with all words
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Other Matches
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
destinations
را قرار می دهید
destination
را قرار می دهید
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
have patience with me
بمن مهلت دهید
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
permit me to say
اجازه دهید بگویم
give it a shake
انرا تکان دهید
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
resolveme this
این پرسش را پاسخ دهید
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
Please reply as a matter of urgency.
لطفا فوری پاسخ دهید.
Please show me the way out I'll show you !
لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
go on
سخن خود را ادامه دهید
mouses
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
mouse
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
linking
طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
hard port
فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
unknowing
بی اطلاع
well read
با اطلاع
notification
اطلاع
uninformed
بی اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
unknowable
بی اطلاع
notice
اطلاع
know how
اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
consciousness
اطلاع
unaware
بی اطلاع
conscious mind
اطلاع
unwitting
بی اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
unawares
بی اطلاع
nescious
بی اطلاع
advice
اطلاع
learning
اطلاع
knowledge
اطلاع
versed
با اطلاع
unimformed
بی اطلاع
conizance
اطلاع
ill informed
بی اطلاع
deep read
با اطلاع
communication
اطلاع
acquaintance
اطلاع
intelligence
اطلاع
word
اطلاع
warning
اطلاع
tip-off
اطلاع
datum
اطلاع
awareness
اطلاع
well-read
با اطلاع
information
اطلاع
uniformed
بی اطلاع
noticing
توجه اطلاع
criticaster
ناقد بی اطلاع
misknow
بی اطلاع بودن از
noticed
توجه اطلاع
unadvised
بدون اطلاع
tip-off
اطلاع نهانی
tip off
اطلاع نهانی
precognition
اطلاع قبلی
global knowledge
اطلاع سراسری
knowledge of results
اطلاع از نتایج
notices
توجه اطلاع
advice note
یادداشت اطلاع
prospectuses
اطلاع نامه
prospectus
اطلاع نامه
letter of a
اطلاع نامه
inking
اطلاع مختصر
tip-offs
اطلاع نهانی
informatics
اطلاع رسانی
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
notify
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
notified
اطلاع دادن
report
اطلاع دادن
notice
توجه اطلاع
reports
اطلاع دادن
reported
اطلاع دادن
information
اطلاع دادن
previews
اطلاع قبلی
preview
اطلاع قبلی
a piece of information
یک تکه اطلاع
attention
اخطارجهت اطلاع به
notifying
اطلاع دادن
attentions
اخطارجهت اطلاع به
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
publicises
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publicised
به اطلاع عموم رساندن
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
publicize
به اطلاع عموم رساندن
tip
انعام اطلاع منحرمانه
message
حجم اطلاع مشخص
publitize
به اطلاع عموم رساندن
messages
حجم اطلاع مشخص
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
publicising
به اطلاع عموم رساندن
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
matches
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
questionnaires
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
distributes
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaire
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
outputs
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
outputs
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
distribute
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
input
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
inputted
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
ddp
عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
effective
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
asis
Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
searched
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searchingly
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chain
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chains
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
cyclic
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
logic seeking
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
flags
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
query
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com