Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
to rap out	بموقع گفتن فی المجلس ساختن
Other Matches
vamp	بالبداهه گفتن و یا ساختن وسوسه و از راه بدرکردن
on the spot	فی المجلس
on the nail	فی المجلس
for prompt cash	فی المجلس
on-the-spot	فی المجلس
to the fore	فی المجلس
up on the spot	فی المجلس مقدا بی درنگ
drivel	اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
forehanded	بموقع
in good time	بموقع
in season	بموقع
in the nick	بموقع
in time	بموقع
timely	بموقع
apropos	بموقع
punctual	بموقع
on the stroke	بموقع
timous or meous	بموقع
seasonable	بموقع
well timed	بموقع
providentially	بموقع
opportunely	بموقع
pertinently	بموقع
oportunely	بموقع
well-timed	بموقع
opportune	بموقع
betimes	بموقع
an early visit	دیدنی بموقع
belive	بموقع خود
just in time	درست بموقع
proper	بجا بموقع
patting	بهنگام بموقع
not amiss	بموقع درخورمقتضی
pats	بهنگام بموقع
patted	بهنگام بموقع
timous	بموقع بجا
timeous	بموقع بجا
newsworthy	جالب و بموقع
pat	بهنگام بموقع
to carry into effect	بموقع اجراگذاشتن
duly	بموقع خود
fitting	بموقع پرو لباس
You arrived in the nick of time.	درست بموقع رسیدی
make hay while the sun shines <idiom>	انجام بموقع کار
recessional	وابسته بموقع تنفس
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
upto the mark	داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
to carry out a proposal	پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
inform	گفتن
get out	گفتن
pshaw	اه گفتن
let out <idiom>	گفتن
utter	گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
to weep out	گفتن
utterances	گفتن
utterance	گفتن
iteration	گفتن
relates	گفتن
relate	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
adduse	گفتن
viyuperate	بد گفتن
vituperate	بد گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
tell	گفتن
rehearsed	گفتن
to give utterance to	گفتن
bubbled	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
to tell a story	گفتن
rehearses	گفتن
rehearsing	گفتن
bubbles	گفتن
rehearse	گفتن
bubbling	گفتن
says	گفتن
saith	گفتن
mouth	گفتن
mouthed	گفتن
say	گفتن
bubble	گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
repeat	دوباره گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
repeat	باز گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
doxologize	ستایش گفتن
enounce	به صراحت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
repeats	دوباره گفتن
repeats	باز گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
to pull	اغراق گفتن
to make a remark	سخن گفتن
salute	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluting	تهنیت گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
mammer	بالکنت گفتن
adulate	مدح گفتن
allegorize	مثل گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
avouch	اشکارا گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
blethered	مزخرف گفتن
bootlick	تملق گفتن از
to put it on	اغراق گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
discourse	سخن گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
whining	باناله گفتن
whines	باناله گفتن
whined	باناله گفتن
discourses	سخن گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tack tall	گزاف گفتن
whine	باناله گفتن
sweet talk	تملق گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
speak the trurh	راست گفتن
rime	شعر گفتن
to say a word	سخن گفتن
panegyrize	مدح گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
outvoice	بلندترسخن گفتن از
to bid welcome	خوشامد گفتن
to bid a	وداع گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to bid a	بدرود گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
tallyho	اهای گفتن
say a word	سخن گفتن
acclaiming	افرین گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
belie	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
belies	دروغ گفتن
belying	دروغ گفتن
observe	گفتن برپاداشتن
observed	گفتن برپاداشتن
observes	گفتن برپاداشتن
observing	گفتن برپاداشتن
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
acclaims	افرین گفتن
whiff	دروغ گفتن
applaud	افرین گفتن
applauded	افرین گفتن
applauding	افرین گفتن
applauds	افرین گفتن
twaddle	چرند گفتن
abandon	ترک گفتن
abandoning	ترک گفتن
abandons	ترک گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
interject	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com