Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
to come up to the stand	بمیزان یا پایه معین رسیدن
Other Matches
height delay	زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
block	یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked	یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks	یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
up to	بمیزان
sort of	بمیزان متوسط
false attack	حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
hatch beam	پایه دریچه پایه دهلیز
base width	عرض پایه پهنای پایه
decimals	تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal	تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
time charter	اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
base piece	پایه پایه استقرار
socle	پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
specified	معین
punctual	معین
adjutant	معین
adjutants	معین
regulars	معین
ancillary	معین
settled	معین
precise	معین
regular	معین
limiting	معین
rubicon	حد معین
auxiliaries	معین
definite	معین
fixed	معین
accessorial	معین
auxiliary	معین
certain	معین
ledgers	معین
ledger	معین
specifics	معین
specific	معین
given	معین
accessory	معین
subsidiaries	معین
adjutor	معین
subsidiary	معین
indeterminate	نا معین
determinate	معین
ally	معین
allying	معین
specifying	معین کردن
at a stated time	در وقت معین
thetic	مقرر معین
assignable	معین مشخص
the fullness of time	وقت معین
specifies	معین کردن
statically determined	از نظراستاتیکی معین
aoristic	غیر معین
do	فعل معین
allotted time	وقت معین
adverb modifying a verb	معین فعل
specify	معین کردن
thetical	مقرر معین
spans	فاصله معین
systematically	با روش معین
destined	مقصد معین
limit	معین کردن
dosing	اندازه معین
anyone	هرشخص معین
shall	فعل معین
dose	اندازه معین
dosed	اندازه معین
doses	اندازه معین
adverbs	معین فعل
spans	مدت معین
spanning	فاصله معین
spanning	مدت معین
positive	یقین معین
designates	معین کردن
definitive	معین کننده
insets	: معین کردن
space	مدت معین
spaces	مدت معین
inset	: معین کردن
spanned	مدت معین
spanned	فاصله معین
span	مدت معین
span	فاصله معین
adverb	معین فعل
auxiliary	امدادی معین
regulars	معین مقرر
regular	معین مقرر
allocates	معین کردن
allocating	معین کردن
rhomboidal	شبه معین
settle	معین کردن
denominate	معین کردن
determinate error	خطای معین
allocate	معین کردن
settles	معین کردن
auxiliaries	امدادی معین
on a given day	در روزی معین
define	معین کردن
part performance	عقد معین
defined	معین کردن
defines	معین کردن
defining	معین کردن
determinately	بطور معین
linking verb	فعل معین
designate	معین کردن
specific	مخصوص معین
figure out	معین کردن
specified time	وقت معین
specifics	مخصوص معین
general ledger	معین عام
periodically	در فواصل معین
draw the line <idiom>	معین کردن
designating	معین کردن
rose bay	گل معین التجاری
ledger card	کارت معین
arriving	رسیدن
reach	رسیدن
reached	رسیدن به
to get at	رسیدن به
to come to hand	رسیدن
reached	رسیدن
attained	رسیدن
reaches	رسیدن به
attains	رسیدن
reaching	رسیدن
reaching	رسیدن به
reaches	رسیدن
attaining	رسیدن
aim	رسیدن
attain	رسیدن
peered	رسیدن
peering	رسیدن
to fetch up	رسیدن
maturate	رسیدن
peer	رسیدن
aims	رسیدن
to see to	رسیدن
land	رسیدن
aimed	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
get at	رسیدن به
reach	رسیدن به
light or lighted	رسیدن
accede	رسیدن
get	رسیدن
gets	رسیدن
getting	رسیدن
approaches	رسیدن
acceding	رسیدن
approached	رسیدن
approach	رسیدن
accru	رسیدن
expire	به سر رسیدن
befalls	در رسیدن
attaint	رسیدن به
befallen	در رسیدن
befall	در رسیدن
acceded	رسیدن
arrival	رسیدن
befalling	در رسیدن
accedes	رسیدن
befell	در رسیدن
come	رسیدن
overtakes	رسیدن به
escalates	رسیدن
to come to a he	رسیدن
to catch up	رسیدن به
overtaken	رسیدن به
to come by	رسیدن
overtake	رسیدن به
catch up	رسیدن به
comes	رسیدن
arrives	رسیدن
arrived	رسیدن
arrive	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
arr	رسیدن
escalate	رسیدن
run up	رسیدن
escalated	رسیدن
escalating	رسیدن
shapeless	فاقد شکل معین
patch	مدت زمان معین
To lay down certain conditions .	شرایطی معین کردن
date	مدت معین کردن
patches	مدت زمان معین
uncaused	بدون علت معین
dates	مدت معین کردن
systematically	ازروی یک اسلوب معین
ratio	نسبت معین وثابت
ratios	نسبت معین وثابت
open contract	قرارداد غیر معین
subsidiarily	بطور معین یا متمم
fixed cost	هزینه ثابت و معین
plant out	در فواصل معین کاشتن
pre appoint	قبلا معین کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com