English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English Persian
repatriate بمیهن خود برگشتن
repatriated بمیهن خود برگشتن
repatriates بمیهن خود برگشتن
repatriating بمیهن خود برگشتن
Other Matches
repatriates بمیهن خود برگرداندن
repatriating بمیهن خود برگرداندن
repatriated بمیهن خود برگرداندن
repatriate بمیهن خود برگرداندن
reverse برگشتن
to put back برگشتن
reverses برگشتن
reversed برگشتن
reverted برگشتن
revert برگشتن
to turn turtle برگشتن
regorge برگشتن
sheer برگشتن
retroflex برگشتن
to go back برگشتن
reoccurrence برگشتن
regurgitating برگشتن
regurgitates برگشتن
regurgitated برگشتن
regurgitate برگشتن
resile برگشتن
to come back برگشتن
repullulate برگشتن
reoccurring برگشتن
reverting برگشتن
reverts برگشتن
deviates برگشتن
abjeure برگشتن از
backslide برگشتن
on the way back در برگشتن
chare برگشتن
come back برگشتن
lapse vi برگشتن
go back برگشتن
hark back برگشتن
return برگشتن
returned برگشتن
returning برگشتن
returns برگشتن
get back <idiom> برگشتن
reversing برگشتن
deviating برگشتن
recrudesce برگشتن
deviate برگشتن
roll around <idiom> برگشتن
deviated برگشتن
double back <idiom> برگشتن
capsize برگشتن قایق
capsizes برگشتن قایق
capsizing برگشتن قایق
capsized برگشتن قایق
apostatize از دین برگشتن
remigrate از مهاجرت برگشتن
to fall away برگشتن مرتدشدن
resile به عقب برگشتن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
rebounded پس زدن برگشتن
untread برگشتن بازگشتن
rebounding پس زدن برگشتن
rebounds پس زدن برگشتن
rebound پس زدن برگشتن
introspect بخود برگشتن
head off <idiom> به عقب برگشتن
to bounce [cheque/check] برگشتن [چکی]
till his return تا موقع برگشتن او
swindles ورق برگشتن
swindled ورق برگشتن
swindle ورق برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
char جسم زغال برگشتن
home شهر بخانه برگشتن
recoiled بحال خود برگشتن
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
perseverate اصراردر برگشتن کردن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
homes شهر بخانه برگشتن
charring جسم زغال برگشتن
chars جسم زغال برگشتن
recoils بحال نخستین برگشتن
toppling برگشتن واژگون کردن
topples برگشتن واژگون کردن
toppled برگشتن واژگون کردن
topple برگشتن واژگون کردن
retracts عقب کشیدن برگشتن
retracting عقب کشیدن برگشتن
retracted عقب کشیدن برگشتن
retract عقب کشیدن برگشتن
recoil بحال خود برگشتن
to throw back به تبار خود برگشتن
recoil بحال نخستین برگشتن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
recoiled بحال نخستین برگشتن
recoils بحال خود برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
recoiling بحال خود برگشتن
put about تغییر جهت دادن برگشتن
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
recovery برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
recoveries برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
overturn معلق شدن برگشتن وسیله
overturned معلق شدن برگشتن وسیله
overturns معلق شدن برگشتن وسیله
bear up برگشتن قایق بسمت باد
counter recoil برگشتن لوله پس از عقب نشینی
backcross چند پشت بعقب برگشتن
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
bear off برگشتن قایق بسمت مخالف باد
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
procedure turn دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
blenched جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draw ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
draws ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradles نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate خود به خود برگشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com