English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
multipass overlap بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
Other Matches
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
vertical control کنترل ارتفاع نقاط اندازه گیری تراز وارتفاع نقاط
gridding محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
polar plot روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
latecomers دیر آیند
latecomer دیر آیند
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
no picnic <idiom> ناخوش آیند ،مشکل
vanishing point perspective دورترند کوچک تر به نظر می آیند
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
incredibly <adv.> خیلی ناخوش آیند [اصطلاح روزمره]
horribly <adv.> خیلی ناخوش آیند [اصطلاح روزمره]
These coins are very hard to come by . این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
perspective ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
perspectives ی که از دید کاربر دورتر هستند کوچکتر به نظر می آیند
as a result <adv.> بنابراین
at that [at that provocation] <adv.> بنابراین
consequently <adv.> بنابراین
subsequently <adv.> بنابراین
thereat <adv.> بنابراین
by impl <adv.> بنابراین
in this respect <adv.> بنابراین
thereupon <adv.> بنابراین
insofar <adv.> بنابراین
therefter بنابراین
in so far <adv.> بنابراین
in this sense <adv.> بنابراین
for this reason <adv.> بنابراین
ergo بنابراین
thus [therefore] <adv.> بنابراین
accordingly بنابراین
by implication <adv.> بنابراین
in consequence <adv.> بنابراین
in this manner <adv.> بنابراین
in this wise <adv.> بنابراین
in this vein <adv.> بنابراین
for that reason <adv.> بنابراین
as a result of this <adv.> بنابراین
therefore <adv.> بنابراین
so بنابراین
whereby <adv.> بنابراین
insomuch بنابراین
as a consequence <adv.> بنابراین
thereupon بنابراین
hence <adv.> بنابراین
in this way <adv.> بنابراین
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
three-dimensional و بنابراین به نظر جامد می آید
pipelines بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
pipeline بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
continuous ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
overlay و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlaying و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlays و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
field control نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
minor کمتر
in a less degree کمتر
lesser کمتر
much less کمتر
infrequently کمتر
less than کمتر از
less کمتر
minus کمتر
shortest کمتر
shorter کمتر
short کمتر
Lt کمتر از
spam مقالهای که به بیشتر از یک گروه خبری پست شود و بنابراین حاوی پیام های تجارتی است
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
low price قیمت کمتر
minority بخش کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
inside of a week در یک هفته کمتر
he would not accept less دو روز کمتر
minorities بخش کمتر
sub- در معنای کمتر
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
below par کمتر از ارزش اسمی
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
stroked راندن کمتر از فرفیت
ammo minus مهمات کمتر از نصف
shoat خوک کمتر از یک سال
stroke راندن کمتر از فرفیت
short-changes کمتر پول دادن
stroking راندن کمتر از فرفیت
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
short-changing کمتر پول دادن
below par کمتر از بهای اسمی
strokes راندن کمتر از فرفیت
underprice قیمت کمتر از رقیب
under- پایین تراز کمتر از
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
under پایین تراز کمتر از
underquote کمتر مظنه دادن
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
short-change کمتر پول دادن
short-changed کمتر پول دادن
triad نقاط سه قلو
triads نقاط سه قلو
at all points در همه نقاط
keop soo نقاط مرگ
lagrangian points نقاط لاگرانژی
key points نقاط مهم
key points نقاط حساس
keop soo نقاط حساس
isodose rate خط نقاط متحدالدوز
interactional points نقاط تماس
trios نقاط سه قلو
interactional points نقاط تلاقی
trio نقاط سه قلو
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
embryos جنین کمتر از هشت هفته
embryo جنین کمتر از هشت هفته
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
weanling کره اسب کمتر از یک سال
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
infant بچه کمتر ازهفت سال
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
infants بچه کمتر ازهفت سال
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
pin point تعیین دقیق نقاط
primary masses نقاط مادی اولیه
trig point نقاط مثلث بندی
vital points نقاط حساس بدن
form line خط بین نقاط هم ارتفاع
dapple چیزی با نقاط رنگارنگ
isothermal نقاط هم حرارت اب دریا
coordinates طول و عرض نقاط
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
geodetic control نقاط کنترل ژئودزی
apparent horizon افق حقیقی نقاط
kyusho نقاط حساس بدن
coordinate code رمز مختصات نقاط
plotted ثبت مسیریا نقاط
shoal نقاط کم عمق دریا
shoals نقاط کم عمق دریا
plots ثبت مسیریا نقاط
plot ثبت مسیریا نقاط
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
low speed communications ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
undercool خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
factorial حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undersexed دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
nursery school مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery schools مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
eagle زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagles زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
fastest عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasts عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undermanned دارای نفرات کمتر از میزان لازم
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
network اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
isoclinal خط نقاط متحدالفشارمغناطیسی روی نقشه
networks اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
plot بردن نقاط روی طرح
interactive نقاط توقف را تنظیم کند
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
differential leveling تعیین اختلاف تراز نقاط
isodose rate خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
plots بردن نقاط روی طرح
infield نقاط توپگیری در زمین کریکت
graphic به صورت تصاویر و نقاط و نه متن
isogrive خط میزان منحنی نقاط هم ثقل
isopleth نقاط هم ارتفاع موج دریا
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
plotted بردن نقاط روی طرح
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
anticlimax بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimaxes بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com