Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
registered port
بندر مشخص
Search result with all words
named port of destination
بندر مقصد مشخص
named port of shipment
بندر مشخص برای حمل
Other Matches
cabotage
کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
cabotage
کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
terminal port
بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
harbourless
بی بندر
harbored
بندر
cril
سد بندر
wayside
بندر
harboring
بندر
seaports
بندر
port
بندر
seaport
بندر
harbors
بندر
harboured
بندر
harbours
بندر
harbour
بندر
harbouring
بندر
on berth
در داخل بندر
seaport
بندر دریایی
seaport
دریا بندر
seaports
دریا بندر
terminal port
بندر مقصد
free port
بندر ازاد
bars
پیش بندر
bar
پیش بندر
treaty port
بندر پیمانی
jetty
اسکله بندر
jetties
اسکله بندر
seaports
بندر دریایی
harbour master
متصدی بندر
aport
روبه بندر
port watch
نگهبان بندر
port of entry
بندر مقصد
port of destination
بندر مقصد
wharfmaster
رئیس بندر
secondary port
بندر فرعی
main port
بندر اصلی
inner harbor
بندر داخلی
port of embarkation
بندر عزیمت
malaga
بندر مالاگا
minor port
بندر کوچک
free ports
بندر ازاد
naval port
بندر دریایی
outer harbor
پیش بندر
Douala
بندر دوالا
way port
بندر سر راه
harbour master
رئیس بندر
aport
بسوی بندر
longshoreman
باربرلنگرگاه بندر
longshoremen
باربرلنگرگاه بندر
Plymouth
بندر پلیموت
port of call
بندر لنگراندازی
Sydney
بندر سیدنی
Tel Aviv
بندر تلآویو
Yangon
بندر یانگون
ports of call
بندر لنگراندازی
port
بندر ورودی
destination port
بندر مقصد
port
بندر گاه
port of call
بندر توقف
harbor master
رئیس بندر
Bissau
بندر بیسائو
Calcutta
بندر کلکته
ports of call
بندر توقف
harbour dues
حقوق بندر
harbor master
راهنمای بندر
Abidjan
بندر ابیجان
cril
مانع دهانه بندر
Cape Town
بندر کیپ تاون
out port
بندر دور از مقصد
put into port
وارد بندر شدن
port watch
پست نگهبانی بندر
lay day
روز معطلی در بندر
captain of the port
افسر انتظامات بندر
cargo handling at port
جابجایی کالا در بندر
lay an embargo on
در بندر توقیف کردن
bender gestalt test
ازمون طرحهای بندر
destination port
بندر تحویل کالا
ex quay
تحویل در بندر مقصد
harbourage
پهلو گرفتن در بندر
George Town
بندر جرج تاون
harbor control tower
برج مراقبت بندر
jetty
موج شکن بندر
jetties
موج شکن بندر
Georgetown
بندر جرج تاون
embargo
توقیف کشتی در بندر
embargoes
توقیف کشتی در بندر
entry plan
طرح ورود به بندر
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
port of debarkation
بندر مقصد حمل کالا
out bound
عازم بیرون رفتن از بندر
roustabout
کارگر اسکله یا بندر گاه
clearance papers
اسناد خروج کشتی از بندر
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
portcall
زمان رسیدن وسایل به بندر
to lay one on a ship
کشتی را در بندر توقیف کردن
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
controlled port
بندر نظامی کنترل شده
fast cruise
ازمایش سریع ناو در بندر
afloat support
لجستیکی به طورشناور یا خارج از بندر
bender visual motor gestalt test
ازمون طرحهای دیداری-حرکتی بندر
visual bender motor gestalt test
ازمون طرح دیداری- حرکتی بندر
convoy assembly port
بندر محل تجمع ستون موتوری
convoy assembly port
بندر محل تجمع کاروان دریایی
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
portcapacity
فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
yhis port is not yet peopled
این بندر هنوز اباد نشده است
sandbar
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
free on quay
قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
portmark
علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده
transient
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
captain a protest
افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
surcharge
هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharges
هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
highlighted
مشخص
specifics
مشخص
distinct
مشخص
kenspeckle
مشخص
named
مشخص
marked
مشخص
specific
مشخص
highlight
مشخص
highlights
مشخص
indistinctive
نا مشخص
distinguished
مشخص
specific code
کد مشخص
signate
مشخص
pronounced
مشخص
physiognomonic
مشخص
distinctive
مشخص
indicating
مشخص کننده
target
هدف مشخص
ditinct
روشن مشخص
specifying
مشخص کردن
delineated
مشخص کردن
distinguishing
مشخص اختصاصی
individuate
مشخص کردن
pathognomomical
مشخص مرض
discriminant
مشخص کننده
delineating
مشخص کردن
diacritical current
جریان مشخص
targeted
هدف مشخص
targets
هدف مشخص
unarguable
غیرقابلبحثمعلوم مشخص
define
مشخص کردن
targetted
هدف مشخص
targetting
هدف مشخص
targeting
هدف مشخص
denotes
مشخص کردن
type genus
نوع مشخص
denoted
مشخص کردن
denote
مشخص کردن
defining
مشخص کردن
specifies
مشخص کردن
defines
مشخص کردن
defined
مشخص کردن
specify
مشخص کردن
definitions
مشخص کردن
definition
مشخص کردن
delineate
مشخص کردن
named vessel
کشتی مشخص
delineates
مشخص کردن
signalled
اشکار مشخص
assignable
معین مشخص
pathognomic
مشخص مرض
identified
مشخص کردن
identifies
مشخص کردن
specified
مشخص شده
to create an image for oneself as somebody
مشخص کردن
markers
مشخص کننده
identify
مشخص کردن
marker
مشخص کننده
nonsignificant
غیر مشخص
identifying
مشخص کردن
cleaners
مشخص واضح
clean-cut
مشخص واضح
lay down
مشخص کردن
clean cut
مشخص واضح
distinctly
بطور مشخص
signal
اشکار مشخص
signaled
اشکار مشخص
earmarking
مشخص کردن
distinctive
فرق مشخص
named place of destination
مقصد مشخص
meanest
مشخص کردن چیزی
call one's shot
مشخص کردن هدف
meaner
مشخص کردن چیزی
at the specified tenor
بر حسب مفاد مشخص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com