Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
named port of shipment
بندر مشخص برای حمل
Other Matches
registered port
بندر مشخص
named port of destination
بندر مقصد مشخص
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
hybrid circuit
ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص
cabotage
کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
rule
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
terminal port
بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
cabotage
کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
temporarily
برای زمان مشخص یا نه همیشه
named departure point
نقطه مشخص برای حرکت
to be clear to somebody
برای کسی مشخص بودن
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
serve one's purpose
<idiom>
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
voyage charter
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
keypad
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
beaufort scale
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
boundaries
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundary
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
labels
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labeling
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
label
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
rs c
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
flags
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
private
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
Hypergraphia
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
effective
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
privates
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
electronic
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
PID
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
bomb
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
arithmetic
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
color code
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
retrieval
سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست
universal
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
bombs
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
bench mark
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
calling sequence
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
framebuffer
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
personal
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
languages
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
format
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
formats
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
symbolic
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
frequency shift keying
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
symbolically
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
notification message
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
knowledge
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
identities
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
niladic
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
ASIC
ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
high resolution bit mapped display
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
editing run
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
cards
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
CUG
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
programming
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
Ultimedia
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
cryptographic
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
analog
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
rulers
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
ruler
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
constants
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
analogue
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogues
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
BAT file extension
مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
harboured
بندر
harbouring
بندر
harbourless
بی بندر
harbored
بندر
wayside
بندر
harboring
بندر
harbors
بندر
harbour
بندر
port
بندر
harbours
بندر
seaports
بندر
cril
سد بندر
seaport
بندر
aport
روبه بندر
port of embarkation
بندر عزیمت
port of entry
بندر مقصد
treaty port
بندر پیمانی
port watch
نگهبان بندر
Calcutta
بندر کلکته
harbor master
رئیس بندر
destination port
بندر مقصد
jetties
اسکله بندر
Bissau
بندر بیسائو
outer harbor
پیش بندر
port of destination
بندر مقصد
free ports
بندر ازاد
harbor master
راهنمای بندر
harbour dues
حقوق بندر
bars
پیش بندر
bar
پیش بندر
harbour master
رئیس بندر
Abidjan
بندر ابیجان
Douala
بندر دوالا
main port
بندر اصلی
harbour master
متصدی بندر
malaga
بندر مالاگا
free port
بندر ازاد
jetty
اسکله بندر
way port
بندر سر راه
wharfmaster
رئیس بندر
Sydney
بندر سیدنی
port
بندر گاه
seaport
دریا بندر
Tel Aviv
بندر تلآویو
Yangon
بندر یانگون
seaports
بندر دریایی
seaports
دریا بندر
port of call
بندر لنگراندازی
minor port
بندر کوچک
secondary port
بندر فرعی
longshoremen
باربرلنگرگاه بندر
seaport
بندر دریایی
naval port
بندر دریایی
ports of call
بندر توقف
on berth
در داخل بندر
aport
بسوی بندر
ports of call
بندر لنگراندازی
port of call
بندر توقف
Plymouth
بندر پلیموت
port
بندر ورودی
inner harbor
بندر داخلی
longshoreman
باربرلنگرگاه بندر
terminal port
بندر مقصد
lay day
روز معطلی در بندر
entry plan
طرح ورود به بندر
bender gestalt test
ازمون طرحهای بندر
Cape Town
بندر کیپ تاون
harbourage
پهلو گرفتن در بندر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com