Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
Other Matches
it occurs to me that
بنظرم میرسد که
he is a stranger to me
بنظرم میرسد
me seems
بنظرم میرسد
it seem to me
بنظرم میرسد
methinks
بنظرم چنین میرسد
meseems
چنین بنظرم میرسد
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
he talks very indistinctly
بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
fibs
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
meseems
بنظرم
perjury
قسم دروغ گواهی دروغ
it crossed my mind
بنظرم رسید
he is a stranger to me
او اشنا بنظرم نمیرسد
he says
میگوید
he says i do not know
میگوید نمیدانم
the finance minister is up
سخن میگوید
he speaks to the purpose
با منظورسخن میگوید
Nothing more occurs to me .
چیز دیگری بنظرم نمی رسد
it say in the bible that
در کتاب مقدس میگوید
paradoxist
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
mumbler
کسیکه اهسته وناشمرده سخن میگوید
jargonist
کسی که به زبان غیرمصطلح سخن میگوید
the pot calls the kettle black
دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
rub someone the wrong way
<idiom>
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
he looks brave
او شجاع بنظر میرسد
we learnt from london that
از لندن خبر میرسد
He sounds angry.
او عصبانی به نظر میرسد.
tidewater
اب جزر ومد که بخشکی میرسد
pondweed
بکجور جلبک که در استخرهابهم میرسد
spalls
تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
clapboard
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
clapboards
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
pip squeak
نارنجکی که صدای ان مانندPIP-SQUEAK بگوش میرسد
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
liquid crystal display colour pigmented
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
cumulo nimbus
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
pot calling the kettle black
<idiom>
دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
zero lash
شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
calumnies
دروغ
calumny
دروغ
falsehood
دروغ
falsehoods
دروغ
equivocation
دروغ
perjurious
دروغ
false accusation
دروغ
fibster
دروغ گو
fibs
دروغ
fib
دروغ
fibbed
دروغ
false
دروغ
lied
دروغ
lie
دروغ
fibbing
دروغ
falsity
دروغ
lies
دروغ
untrue
دروغ
fables
دروغ
fable
دروغ
gab
دروغ گفتن
pathometer
دروغ سنج
A pack of lies .
یک مشت دروغ
equivocate
دروغ گفتن
equivocated
دروغ گفتن
jack o' lantern
دروغ نور
jactation
دعوی دروغ
jactitation
دعوی دروغ
lay to
دروغ گفتن
lie detector
دروغ سنج
to spin yarns
دروغ ساختن
to invent stories
دروغ ساختن
fictions
وهم دروغ
lies
:دروغ گفتن
white lies
دروغ مصلحتآمیز
thumper
دروغ شاخدار
fairy tales
دروغ شاخدار
to forge a lie
دروغ بافتن
to give the lie to
دروغ در اوردن
to lie in one's throat
دروغ شاخدارگفتن
white lie
دروغ سفید
to tell a lie
دروغ گفتن
disinformation
دروغ پراکنی
fairy tale
دروغ شگفتانگیز
fairy tale
دروغ شاخدار
white lies
دروغ سفید
they suspect him of lying
دروغ باومیبرند
lie
دروغ گفتن
lied
:دروغ گفتن
pseudologia fantastica
دروغ پردازی
pseudology
دروغ گویی
ruise
اخبار دروغ
A transparent (blatant)lie.
دروغ شاخدار
swearword
قسم دروغ
taradiddle
دروغ کوچک
tarradiddle
دروغ کوچک
fairy tales
دروغ شگفتانگیز
it proved false
دروغ بود
it proved false
دروغ درامد
falsehood
سخن دروغ
prevaricating
دروغ گفتن
belying
دروغ گفتن
leasing
دروغ گویی
belies
دروغ گفتن
fiction
وهم دروغ
falsely
بطور دروغ
fictitiousness
بخودبستگی دروغ
belied
دروغ گفتن
belie
دروغ گفتن
falseness
دروغ بودن
falsehoods
سخن دروغ
false oath
سوگند دروغ
whiff
دروغ گفتن
prevaricates
دروغ گفتن
weasel
دروغ گفتن
weasels
دروغ گفتن
in reproof of lying
درنکوهش دروغ
bung
ساقی دروغ
bungs
ساقی دروغ
equivocates
دروغ گفتن
equivocating
دروغ گفتن
bunged
ساقی دروغ
prevaricate
دروغ گفتن
bunging
ساقی دروغ
prevaricated
دروغ گفتن
false oath
قسم دروغ
whiff
دروغ در چیزی گفتن
perjuring
سوگند دروغ خوردن
perjure
سوگند دروغ خوردن
perjures
قسم دروغ خوردن
perjures
شهادت دروغ دادن
perjuring
گواهی دروغ دادن
perjuring
قسم دروغ خوردن
to persuade oneself
به خود دروغ گفتن
white lie
دروغ مصلحت آمیز
travellers tell fine tales
جهاندیده بسیارگوید دروغ
perjuring
شهادت دروغ دادن
to lie like a gasmeter
دروغ بزرگ گفتن
perjure
شهادت دروغ دادن
perjure
قسم دروغ خوردن
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
perjure
گواهی دروغ دادن
perjures
سوگند دروغ خوردن
fabulously
بشکل افسانه یا دروغ
forswears
سوگند دروغ خوردن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
manswear
سوگند دروغ خوردن
he lied to me
بمن دروغ گفت
lie detector
دستگاه کشف دروغ
he scorns to lie
از دروغ گفتن عاردارد
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
he tipped me the traveller
دروغ بمن گفت
forswearing
سوگند دروغ خوردن
forswear
سوگند دروغ خوردن
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
perjures
گواهی دروغ دادن
plumper
دروغ صرف سقوط
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
falsism
سخن دروغ و بی مزه
bouncer
دروغ بزرگ وفاحش
bouncers
دروغ بزرگ وفاحش
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
trump up
دروغ بافتن تهمت زدن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
jactitation of marriage
دعوی دروغ نسبت به زناشویی
belie
دروغ دراوردن خیانت کردن
belied
دروغ دراوردن خیانت کردن
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
belies
دروغ دراوردن خیانت کردن
belying
دروغ دراوردن خیانت کردن
perjured
نقص عهد کرده دروغ
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
one or other of you lies
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
to scruple lying
از دروغ گفتن بیم داشتن
he lied to my face
توی چشم من دروغ گفت
plumper
فربه کننده دروغ محض
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
polygraphs
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
pseud
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
polygraph
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
pseuds
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
pseudo
پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com