Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
to idulge oneself in drinking
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
Other Matches
gullibility
گول خوری فریب خوری
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deposit
سپردن ذخیره سپردن
deposits
سپردن ذخیره سپردن
surging discharge
تخلیه نوشی
fluctuating power
توان نوشی
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
pledge
باده نوشی بسلامتی کسی
toast
باده نوشی بسلامتی کسی
pledging
باده نوشی بسلامتی کسی
pledges
باده نوشی بسلامتی کسی
pledged
باده نوشی بسلامتی کسی
toasts
باده نوشی بسلامتی کسی
toasting
باده نوشی بسلامتی کسی
toasted
باده نوشی بسلامتی کسی
fluctuating power of a polyphase system
توان نوشی مدار چند فازی
binges
میگساری
orgiastic
میگساری
drinking bout
میگساری
binge
میگساری
benders
میگساری
bender
میگساری
carousal
میگساری
potatory
میگساری
bacchant
میگساری
carouse
میگساری کردن
caroused
میگساری کردن
wassail
میگساری کردن
rouses
میگساری بیداری
carousing
میگساری کردن
tippling
میگساری کردن
roused
میگساری بیداری
rouse
میگساری بیداری
tipple
میگساری کردن
tippled
میگساری کردن
orgy
میگساری عیاشی
tipples
میگساری کردن
carouses
میگساری کردن
to fall on ones knees
بیرون افتادن بلابه افتادن
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
in one's cups
درحال میگساری و مستی
insobriety
زیاده روی در میگساری
orgy
مجالس عیاشی و میگساری بافتخارخدایان
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
dionysus
>دیونسیوس <خدای شراب و میگساری وزراعت
bacchic ornament
[وابسته به باکوس خدای میگساری و شراب در روم]
bacchic
وابسته به باکوس خدای میگساری و پرستش او مستانه و پرهیاهو
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
consigning
سپردن
consign
سپردن
confide
سپردن
consigned
سپردن
depute
سپردن
confides
سپردن
confided
سپردن
award
سپردن
awarded
سپردن
awarding
سپردن
awards
سپردن
reposit
سپردن
vests
سپردن
entrust
سپردن
entrusting
سپردن
entrusts
سپردن
vest
سپردن
commits
سپردن
committing
سپردن
give in charge
سپردن
to give in charge
سپردن
commit
سپردن
to deliver up
سپردن
consigns
سپردن
lodgment
سپردن
committed
سپردن
geophagism
گل خوری
voraciousness
پر خوری
gastronomy
پر خوری
to commit to the grave
بگور سپردن
memorised
یاد سپردن
lay to rest
بخاک سپردن
to lay to rest
بخاک سپردن
put out to nurse
بدایه سپردن
to leave word in the house
در خانه سپردن
to laylow
بخاک سپردن
screw to the memory
بذهن سپردن
consigning
سپردن چیزی به
entrust
بامانت سپردن
to put
بدایه سپردن
consigned
سپردن چیزی به
consigns
سپردن چیزی به
pledge
التزام سپردن
inurn
بخاک سپردن
pledged
التزام سپردن
entrusts
بامانت سپردن
burying
بخاک سپردن
pledges
التزام سپردن
bury
بخاک سپردن
consign
سپردن چیزی به
pledging
التزام سپردن
obligate
ضامن سپردن
buries
بخاک سپردن
to put out to nurse
بدایه سپردن
entrusting
بامانت سپردن
memorizing
بخاطر سپردن
deposit
سپردن پس اندازکردن
learn by rote
یاد سپردن
learn by heart
یاد سپردن
memorise
[British]
یاد سپردن
learn by rote
بخاطر سپردن
learn by heart
بخاطر سپردن
memorise
[British]
بخاطر سپردن
learn by heart
ییاد سپردن
deposits
سپردن پس اندازکردن
surrenders
سپردن رهاکردن
surrendered
سپردن رهاکردن
surrender
سپردن رهاکردن
learn by rote
ییاد سپردن
memorise
[British]
ییاد سپردن
memorized
یاد سپردن
memorises
یاد سپردن
memorises
بخاطر سپردن
memorized
بخاطر سپردن
memorizes
یاد سپردن
memorizes
بخاطر سپردن
memorised
بخاطر سپردن
memorising
یاد سپردن
memorize
بخاطر سپردن
memorising
بخاطر سپردن
memorizing
یاد سپردن
memorize
یاد سپردن
geophagism
خاک خوری
fidget
لول خوری
milk jug
شیر خوری
fruitarianism
میوه خوری
gorges
پر خوری کردن
gorged
پر خوری کردن
geophagy
خاک خوری
fidgeting
لول خوری
swirl
چرخ خوری
lap n
بازبان خوری
ichthyophagy
ماهی خوری
gutting
احشاء پر خوری
guts
احشاء پر خوری
gut
احشاء پر خوری
weldability
جوش خوری
weldabikity
جوش خوری
swirls
چرخ خوری
swirled
چرخ خوری
flunkeyism
جیفه خوری
swirling
چرخ خوری
drinking was his ruin
نوشابه خوری
fidgets
لول خوری
slopped
اشغال خوری
soakage
خیس خوری
porringer
کاسه اش خوری
fidgeted
لول خوری
gorge
پر خوری کردن
eleemosynary
صدقه خوری
slop
اشغال خوری
malleation
چکش خوری
slopping
اشغال خوری
gorging
پر خوری کردن
To memorize something. To commit somthing to memory.
چیزی را بخاطر سپردن
TO set the fox to keep the geese .
<proverb>
گوسفند را به گرگ سپردن .
bail
کفالت بامانت سپردن
to rangeoneself
خودرا
salle a manger
اطاق ناهار خوری
serviceability
بکار خوری بدردخوری
tepoy
میز چای خوری
teapoy
میز چای خوری
sauce-boats
فزف سوس خوری
sauce-boat
فرف چاشنی خوری
table spoon
قاشق سوپ خوری
airing
هوا خوری بادبان
sauce-boats
فرف چاشنی خوری
lucubration
دود چراغ خوری
nephalism
پرهیز از نوشابه خوری
omophagia
گوشت خام خوری
tea cup
فنجان چای خوری
dining room
اطاق ناهار خوری
malty
خو گرفته به ابجو خوری
dining rooms
اطاق ناهار خوری
glad-rags
لباس پلو خوری
tureens
فرف سوپ خوری
geophagy
گل خوری زمین خواری
demitasse
فنجان قهوه خوری
tea service
سرویس چای خوری
teaspoons
قاشق چای خوری
teaspoon
قاشق چای خوری
tea spoon
قاشق چای خوری
sinecures
مفت خوری وولگردی
tureen
فرف سوپ خوری
tea sets
سرویس چای خوری
wineglasful
گیلاس شراب خوری
tea set
سرویس چای خوری
tureen
قدح سوپ خوری
tureens
قدح سوپ خوری
sauce boat
فزف سوس خوری
weatherability
قابلیت هوا خوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com