Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9 milliseconds)
English
Persian
corner stone
بنیاد اساس
Search result with all words
bedding
بنیاد و اساس هرکاری
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
Other Matches
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course
لایه اساس قشر اساس
origins
بنیاد
seeds
بنیاد
seed
بنیاد
foundation
بنیاد
substratum
بنیاد
fundament
بنیاد
root
بنیاد
cornerstones
بنیاد
subbase
بنیاد
roots
بنیاد
origin
بنیاد
instituting
بنیاد
institute
بنیاد
cornerstone
بنیاد
institutes
بنیاد
basis
بنیاد
instituted
بنیاد
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
institutionalism
بنیاد گرایی
odcist
بنیاد گذارمستعمره
head stone
سنگ بنیاد
instaurator
بنیاد گذار
incept
بنیاد نهادن
built on sand
سست بنیاد
instituted
بنیاد نهادن
institutes
بنیاد نهادن
basis
مبنا بنیاد
deep-set
ژرف بنیاد
instituting
بنیاد نهادن
to lay the foundations of
بنیاد نهادن
inchoate
بنیاد نهادن
rationale
بنیاد و پایه
institute
بنیاد نهادن
Mother Superior
رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors
رئیس بنیاد مذهبی
well begun is h lf done
بنیاد کار خوب باشد
inchoation
دست زنی بنیاد گذاری
house of cards
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
theorized
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
vaporous
بی اساس
unsubstantiality
بی اساس
fundament
اساس
delusive
بی اساس
ill founded
بی اساس
chimeric
بی اساس
insubstatiality
بی اساس
pier foundation
اساس پی
cornerstone
اساس
principium
اس اساس
fundamental
اساس
subsistance
اساس
rationale
اس اساس
origins
اساس
unsubstantial
بی اساس
origin
اساس
structure
اساس
substantially
در اساس
elements
اساس
nucleus
اساس
rootless
بی اساس
ill-founded
بی اساس
basis
اساس
structures
اساس
bedrock
اساس
unfounded
بی اساس
structuring
اساس
groundless
بی اساس
element
اساس
foundation
اساس
roots
اساس
idled
بی اساس
groundsel
اساس
idles
بی اساس
baseless
بی اساس
grass roots
اساس
root
اساس
cornerstones
اساس
idlest
بی اساس
ground
اساس
nuclei
اساس
idle
بی اساس
insubstantial
بی اساس بیموضوع
idle rumoues
شایعات بی اساس
foundation
پی ریزی اساس
ignores
بی اساس دانستن
ignoring
بی اساس دانستن
ignore
بی اساس دانستن
there is nothing in it
بی اساس است
Unfounded rumours.
شایعات بی اساس
gossips
شایعات بی اساس
ignored
بی اساس دانستن
element
عنصر اساس
gossip
شایعات بی اساس
corpus delicti
اساس جرم
corpus juris
اساس قانون
data origination
اساس داده
elements
عنصر اساس
tittle tattle
شایعات بی اساس
groundwork
زمینه اساس
tittle-tattle
شایعات بی اساس
gossiped
شایعات بی اساس
gossipry
شایعات بی اساس
gossiping
شایعات بی اساس
groundlessly
بطور بی اساس
To build on sand.
کار بی اساس کردن
rooty of sand
چیز ناپایدار یا بی اساس
fabric
سبک بافت اساس
gossips
شایعات بی اساس دادن
hot mix base
اساس اسفالتی گرم
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
grounded (his complaint was not grounded
شکایت او بی اساس بود
fabrics
سبک بافت اساس
subbase course
لایه زیر اساس
gossiping
شایعات بی اساس دادن
gossip
شایعات بی اساس دادن
gossiped
شایعات بی اساس دادن
subbase course
لایه پی قشر زیر اساس
ill founded
دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
euhemerism
اساس تاریخی برای افسانه ها
cotton grade
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
euhemerize
اساس تاریخی قائل شدن برای
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
his joys p from baseless hope
خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
average cost pricing
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
it was basedon evclid
اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
simple interest
سود پول بر اساس سال 063 روزه
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
Your slander is completely preposterous .
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
anti federalist
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
animism
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
anlage
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
simulations
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
pareto distribution
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
stagnation thesis
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
fools paradise
خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
invisible hand
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
phillips curve
منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
reaganomics
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com