Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
fetch
بهانه طفره
fetched
بهانه طفره
fetches
بهانه طفره
Other Matches
excuses
بهانه
excused
بهانه
excuse
بهانه
peg
بهانه
pegs
بهانه
fiction
بهانه
cover shame
بهانه
excusing
بهانه
put off
بهانه
comeback
بهانه
comebacks
بهانه
alibis
بهانه
alibi
بهانه
pleas
بهانه
plea
بهانه
guize
بهانه
fictions
بهانه
pretext
بهانه
allegation
بهانه
allegations
بهانه
subterfuges
بهانه
subterfuge
بهانه
essoin
بهانه
pretexts
بهانه
pernickety
بهانه گیر
nitpicking
بهانه گیری
finicky
بهانه گیر
to gain time
به بهانه گذراندن
pretense
بهانه ادعا
to offer an excuse
بهانه انگیختن
alibi
بهانه اوردن
persnickety
بهانه گیر
under the pretence of illness
به بهانه نا حوشی
under the plea of
بعنوان به بهانه
to pretend an excuse
بهانه کردن
under the d. of
به بهانه درلفافه
under the mask of
به بهانه در لفافه
To find fault.
بهانه گرفتن
masks
لفافه بهانه
mask
لفافه بهانه
pretext
بهانه اوردن
alibis
بهانه اوردن
evasion
بهانه حیله
pretenses
بهانه ادعا
pretences
بهانه ادعا
pretence
بهانه ادعا
evasions
بهانه حیله
pretexts
بهانه اوردن
factitious
بهانه کننده
To trump uo an excuse.
بهانه براشیدن
feigner
بهانه انگیز
To make excuses . To quibble.
بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
to a ignorance
نادانی بهانه کردن
purporst
بهانه مفهوم شدن
inexcusable
بدون بهانه نبخشیدنی
excuseless
بهانه برمدار نبخشیدنی
feignedly
ازروی بهانه باتزویر
dissembling
وانمودکردن بهانه کردن
dissembled
وانمودکردن بهانه کردن
dissemble
وانمودکردن بهانه کردن
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
feigningly
از روی بهانه یا تزویر
dissembles
وانمودکردن بهانه کردن
an implausible excuse
بهانه یا عذر غیر موجه
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
ییله جو را بهانه بسیار است .
A fusspot.
آدم بهانه گیر (ایرادی )
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
to pretend an excuse
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
picked quarrel
نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
essoin
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
dalliance
طفره
procrastination
طفره
dallier
طفره زن
ca'canny
طفره
evasion
طفره
evasions
طفره
deflection
طفره
truant
طفره رو
elusion
طفره
dodger
طفره رو
dodgers
طفره رو
deflections
طفره
balker
طفره رو
subterfuges
طفره
balky
طفره رو
subterfuge
طفره
elusive
طفره زن
truants
طفره رو
put off
طفره
avoidance
طفره
shirks
طفره رو
shirking
طفره رو
shirked
طفره رو
shirk
طفره رو
dodgy
طفره رو
evasive
طفره زن
jink
طفره
procrastinator
طفره رو
tergiversator
طفره رو
runaround
طفره
stick-in-the-mud
طفره رو
stick in the mud
طفره رو
stick-in-the-muds
طفره رو
goldbrick
طفره رو
escape mechanism
طفره وتعلل
evasible
طفره زدنی
elusory
طفره امیز
procrastinatory
طفره امیز
prolongate
طفره رفتن
dodgery
طفره روی
prorogation
طفره زنی
evadingly
طفره زنان
goby
طفره پیشگیری
evadable
طفره پذیر
ineludible
طفره نزدنی
get round
طفره رفتن
shirker
ادم طفره رو
jink
طفره رفتن
hem and haw
<idiom>
طفره رفتن
hedge
طفره زدن
doffed
طفره رفتن
doffing
طفره رفتن
doffs
طفره رفتن
avoid
طفره رفتن از
avoided
طفره رفتن از
avoiding
طفره رفتن از
avoids
طفره رفتن از
wriggle
طفره زدن
wriggled
طفره زدن
wriggles
طفره زدن
wriggling
طفره زدن
defaulter
قصورکننده طفره زن
funk
طفره زدن
doff
طفره رفتن
defaulters
قصورکننده طفره زن
hedged
طفره زدن
hedges
طفره زدن
dodge
طفره زدن
dodged
طفره زدن
dodges
طفره زدن
dodging
طفره زدن
balk
طفره رفتن از
balking
طفره رفتن از
balks
طفره رفتن از
baulked
طفره رفتن از
baulking
طفره رفتن از
baulks
طفره رفتن از
balked
طفره رفتن از
fudge
طفره رفتن
fudged
طفره رفتن
stalling
طفره زدن
evaded
طفره زدن از
shirk
طفره زدن
evades
طفره زدن از
evading
طفره زدن از
evasions
طفره رفتن
evasion
طفره رفتن
aviod
طفره زدن از
stall
طفره زدن
shirks
طفره زدن
truancy
طفره زنی
shirking
طفره زدن
shirked
طفره زدن
bilk
طفره زدن
fudging
طفره رفتن
evade
طفره زدن از
baulk
طفره رفتن
fudges
طفره رفتن
evasively
از روی طفره
baulk
ردکردن طفره
evasiveness
تمایل به طفره یاگریز
to beg the question
طفره رفتن از پرسشی
elusively
از روی طفره یا خدعه
subterfuges
طفره زنی اختفاء
subterfuge
طفره زنی اختفاء
parried
دورسازی طفره رفتن
stall
دور سرگرداندن طفره
stalling
دور سرگرداندن طفره
parrying
دورسازی طفره رفتن
parry
دورسازی طفره رفتن
parries
دورسازی طفره رفتن
prolong
طفره رفتن بطول انجامیدن
to play the truant
از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
evasiveness
حالت یاخوی طفره زنی
prolongs
طفره رفتن بطول انجامیدن
elude
طفره زدن دوری کردن از
eluded
طفره زدن دوری کردن از
eluding
طفره زدن دوری کردن از
prolonging
طفره رفتن بطول انجامیدن
eludes
طفره زدن دوری کردن از
swerving
عدول کردن طفره زدن
swerves
عدول کردن طفره زدن
swerved
عدول کردن طفره زدن
swerve
عدول کردن طفره زدن
put off
تاخیر کردن طفره رفتن
dallied
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com