English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (2 milliseconds)
English Persian
book value بهای دفتری
Other Matches
dumping صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price بهای کاسته بهای تخفیف دار
clerical دفتری
book debts بدهی دفتری
white-collar کارمند دفتری
white collar کارمند دفتری
book value ارزش دفتری
clerical jobs مشاغل دفتری
clerical test ازمون امور دفتری
office grapevine سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
the desk کار دفتری یا ادبی یاروحانی
secretariats هیئت دبیران وکارمندان دفتری
secretariat هیئت دبیران وکارمندان دفتری
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
for به بهای
at a low price بهای کم
fancy price بهای تفننی
money worth بهای پول
fancy price بهای گزاف
nominal price بهای اسمی
resonable price بهای عادله
probability cost بهای احتمالی
reduced price بهای نازل
reserve price بهای قطعی
unit price بهای واحد
trade price بهای تجارتی
face value بهای اسمی
all in price بهای کامل
at a great penny worth به بهای زیاد
break up price بهای تصفیه
break up price بهای انحلال
cash price بهای نقدی
fee بهای واحد
conversion price بهای تبدیل
cost of construction بهای ساختمان
nominal value بهای اسمی
par بهای رسمی سهم
retail price بهای خرده فروشی
above par بالاتر از بهای اسمی
eric خون بهای ایرلندی
resale price بهای خرده فروشی
declared value بهای اعلام شده
contratual rent اجاره بهای مقطوع
below par کمتر از بهای اسمی
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
share list صورت بهای سهام شرکتها
cost and freight قیمت و بهای حمل و نقل
coinage طبقه بندی بهای مسکوک
spot price بهای جنس در معامله نقدی
the price was not reasonable بهای ان معقول بنظر نمیرسید
to compound قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
at par قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
revalorization اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
how is sugar بهای قندچیست قند درچه حال است
price as natural ice یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
unearned icremrnt افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
feminality طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com