Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
snapback
بهبودی سریع
Other Matches
rollover
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
marine express
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma
اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
mend
بهبودی
amendment
بهبودی
well-being
بهبودی
betterment
بهبودی
melioration
بهبودی
mending
بهبودی
amelioration
بهبودی
recuperation
بهبودی
health
بهبودی
recvery
بهبودی
recruital
بهبودی
improved
بهبودی دادن
recuperative
بهبودی بخش
remission
بهبودی بیماری
improving
بهبودی دادن
improve
بهبودی دادن
incurable
بهبودی ناپذیر
recovery
بهبودی بازیافت
recoveries
بهبودی بازیافت
recvperate
بهبودی یافتن
pull round
بهبودی یافتن
pickup
بهبودی یافتن
to grow better
بهبودی یافتن
meliorator
بهبودی بخش
to bring through
بهبودی دادن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
improves
بهبودی دادن
recover
بهبودی یافتن
convalescent
در حال بهبودی
recuperate
بهبودی یافتن
recuperated
بهبودی یافتن
to get back on one's feet
بهبودی یافتن
recuperating
بهبودی یافتن
recuperates
بهبودی یافتن
recovering
بهبودی یافتن
recovers
بهبودی یافتن
snapback
سریعا بهبودی یافتن
gain
بهبودی یافتن رسیدن
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
gained
بهبودی یافتن رسیدن
gains
بهبودی یافتن رسیدن
speedy
سریع السیر سریع
speediness
سریع السیر سریع
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
sanative
علاج کننده بهبودی دهنده
sanatory
علاج کننده بهبودی دهنده
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
improver
ترقی کننده بهبودی دهنده
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
incorrigible
بهبودی ناپذیر درست نشدنی
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
mended
رفو کردن بهبودی یافتن
mend
رفو کردن بهبودی یافتن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
mends
رفو کردن بهبودی یافتن
improved
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improves
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
convalesces
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalescing
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
better
بهبودی یافتن چیز بهترشرط بندی کننده
an incorrigible person
کسیکه اخلاقش اصلاح نپذیردیا بهبودی نیابد
prognoses
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
prognosis
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
cures
شفا دادن بهبودی دادن
cured
شفا دادن بهبودی دادن
cure
شفا دادن بهبودی دادن
galloping
سریع
swift
سریع
sudden
سریع
gleg
سریع
rapid
سریع
swifts
سریع
swiftest
سریع
swifter
سریع
accelerator
سریع
spankings
سریع
accelerators
سریع
prompts
سریع
spanking
سریع
wing footed
سریع
sweepy
سریع
snell
سریع
prompt
سریع
prompted
سریع
rather
سریع تر
precipitates
خیلی سریع
despatching
انجام سریع
fast
سریع السیر
fasts
سریع السیر
fastest
سریع السیر
fasted
سریع السیر
rapid access
با دستیابی سریع
precipitate
خیلی سریع
winder
دویدن سریع
prompt
سریع عاجل
precipitating
خیلی سریع
prompt
سریع کردن
slash
ضربه سریع
fast neutron
نوترون سریع
fast moving depression
کمفشاری سریع
raid
تک نفوذی سریع
raided
تک نفوذی سریع
fast access
با دستیابی سریع
dispatched
انجام سریع
raiding
تک نفوذی سریع
dispatch
انجام سریع
raids
تک نفوذی سریع
continuate
سریع الاتصال
rough and ready
سریع العمل
fleeting
سریع الزوال
fleetingly
سریع الزوال
accelofilter
صافی سریع
despatches
انجام سریع
slashed
ضربه سریع
prompted
سریع کردن
quickest
تند و سریع
braided
حرکت سریع
scampers
پرواز سریع
accelerated depreciation
استهلاک سریع
slap
ضربت سریع
slapped
ضربت سریع
slapping
ضربت سریع
slaps
ضربت سریع
riposte
ضربت سریع
riposted
ضربت سریع
ripostes
ضربت سریع
riposting
ضربت سریع
braids
حرکت سریع
quickest
جلد سریع
braid
حرکت سریع
windstorm
باد سریع
prompted
سریع عاجل
fleets
عبور سریع
bullets
توپ سریع
bullet
توپ سریع
scamper
پرواز سریع
scampered
پرواز سریع
scampering
پرواز سریع
fleet
عبور سریع
prompts
سریع کردن
prompts
سریع عاجل
quick
جلد سریع
quick
تند و سریع
quicker
جلد سریع
quicker
تند و سریع
dispatches
انجام سریع
express
سریع السیر
converting
پاسکاری سریع
converts
پاسکاری سریع
precipitated
خیلی سریع
quick recovery
بهبود سریع
quick recovery
رونق سریع
quick fire
تیر سریع
pirouette
چرخ سریع
pirouettes
چرخ سریع
glimpsing
نگاه سریع
glimpses
نگاه سریع
glimpsed
نگاه سریع
expressing
سریع صریح
glimpse
نگاه سریع
posthaste
سریع السیر
converted
پاسکاری سریع
convert
پاسکاری سریع
rapid fire
تیر سریع
skitter
حرکت سریع
sneak raid
دستبرد سریع
repost
ضربت سریع
rathe
زود رس سریع
rath
زود رس سریع
rapid transit
شطرنج سریع
speed
سریع کارکردن
speeding
سریع کارکردن
speeds
سریع کارکردن
quickstep
گام سریع
rapid scanning
تقطیع سریع
rapid flow
جریان سریع
polypnea
تنفس سریع
expressing
سریع السیر
despatched
انجام سریع
accelerated depreciation
استهلاک سریع
courier
پیک سریع
high speed printer
چاپگر سریع
wind sprint
تمرین دو سریع
hypernoea
تنفس سریع
hotshot
بارکشی سریع
highflyer
دلیجان سریع
highflier
دلیجان سریع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com