Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
brand leader
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
Other Matches
ground badge
علامت بهترین درجه دار یاسرباز
trademark
مارک تجاری
trademarks
مارک تجاری
the best of all
بهترین
prided
بهترین
gilt edged
بهترین
tiptop
بهترین
foremost
بهترین
gilt edge
بهترین
pride
بهترین
gilt-edged
بهترین
first class
بهترین
of the first water
بهترین
prides
بهترین
priding
بهترین
best
بهترین
best efforts
بهترین مساعی
optimum
بهترین امکان
In the best possible manner.
به بهترین وجه
best
به بهترین وجه
top-notch
<idiom>
عالی ،بهترین
best
بهترین کار
qualities
بهترین کیفیت
quality
بهترین کیفیت
nap
بهترین شرکت کننده
primes
کمال بهترین قسمت
primed
کمال بهترین قسمت
designated tournament
مسابقه بهترین بازیگران
lion share
بزرگترین یا بهترین بخش
naps
بهترین شرکت کننده
napping
بهترین شرکت کننده
first-class
درخورمردم طبقه یک بهترین
prime
کمال بهترین قسمت
classics
مطابق بهترین نمونه
best move
بهترین حرکت شطرنج
tip top
بهترین اعلی درجه
classic
مطابق بهترین نمونه
back on one's feet
<idiom>
به بهترین سلامتی رسیدن
skimeister
بهترین اسکی باز
second best theory
نظریه بهترین دوم
dressed to kill
<idiom>
بهترین لباس را پوشیدن
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
napped
بهترین شرکت کننده
The best advice is, not to give any
<idiom>
بهترین اندرز ندادن آن است
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
You are counted among my best friends.
شما را از بهترین دوستانم می شمارم
flight
بهترین نتیجه دور مقدماتی
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the best thatone can do
بهترین کاری که میتوان کرد
dress up
<idiom>
بهترین لباس خود را پوشیدن
beluga
نام بهترین نوع خاویار
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
Which is the best way to Tehran ?
بهترین راه به تهران کدام است ؟
I wish you the best of luck.
بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
the best game out
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
optima legum ilerpres est consuetudo
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
i had best to leaveit
بهترین کاران است که ان راول کنیم
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
cover search
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
heisman trophy
جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
sullivan award
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
least cost design
بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
Hunger is the best sauce.
<proverb>
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است.
[ضرب المثل ]
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
misbrand
مارک یا علامت دروغی گذاردن
handicaps
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicap
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
tilt and swivel
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
decca
سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
doll up
بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
Memmaker
امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
trade mark
علامت تجاری
branding
علامت تجاری
brand
علامت تجاری
brands
علامت تجاری
trademarks
علامت تجاری
trademark
علامت تجاری
registered trade mark
علامت تجاری ثبت شده
kaypro
علامت تجاری کامپیوترهای قابل حمل
goat hair
موی بز
[الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
brand loyalty
وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
branded goods
کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار
marque
مارک
scored
مارک
brand
مارک
branding
مارک
brands
مارک
daymark
دی مارک
score
مارک
mark
مارک
stripe
مارک
scores
مارک
stripes
مارک
marks
مارک
brand leader
مارک معروف
ideograph
مارک تجارتی
plimsol mark
مارک بارگیری
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
business
<adj.>
تجاری
commercial
تجاری
for-profit
<adj.>
تجاری
corporate
[commercial]
<adj.>
تجاری
commercial
<adj.>
تجاری
commerical
تجاری
mercantile
تجاری
relating to business
<adj.>
تجاری
business failure
شکست تجاری
business mechines
ماشینهای تجاری
businesses
شرکت تجاری
business graphics
گرافیکهای تجاری
business enterprise
بنگاه تجاری
trade balance
موازنه تجاری
business failure
ناکامی تجاری
business cycle
دور تجاری
deal
توافق تجاری
business
شرکت تجاری
deals
توافق تجاری
trade restriction
محدودیت تجاری
balance of trade
تراز تجاری
argosy
کشتی تجاری
market freedom
ازادی تجاری
trades unions
اتحادیه تجاری
trade unions
اتحادیه تجاری
trade union
اتحادیه تجاری
factorship
نمایندگی تجاری
trade name
اسم تجاری
trade names
اسم تجاری
trade fairs
نمایشگاه تجاری
instrument of commerce
سند تجاری
balance of trade
موازنه تجاری
memorandum of association
شرکتنامه تجاری
commerical language
زبان تجاری
trade price
قیمت تجاری
trade fair
نمایشگاه تجاری
trade discount
تخفیف تجاری
trade cycle
دور تجاری
trade credit
اعتبار تجاری
trade barriers
موانع تجاری
trade barrier
ممانعت تجاری
commercial area
منطقه تجاری
commercial attache
وابسته تجاری
commercial company
شرکت تجاری
commercial marine
کشتی تجاری
commercials
اگهیهای تجاری
management group
ائتلاف تجاری
consortia
ائتلاف تجاری
business inventories
موجودی تجاری
franchise
حق اشتراک تجاری
consortium
ائتلاف تجاری
consortiums
ائتلاف تجاری
commercial relations
مناسبات تجاری
procyclical
در جهت دور تجاری
liner trade
کشتیرانی منظم تجاری
extension
تمدید اسناد تجاری
extensions
تمدید اسناد تجاری
big business
واحد تجاری بزرگ
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
refusal to accept a bill
نکول اسناد تجاری
trade agreement
موافقت نامه تجاری
trade pack
بسته بندی تجاری
trade balance surplus
مازاد تراز تجاری
ship's master
کاپیتان کشتی تجاری
trade balance deficit
کسری تراز تجاری
small business computer
کامپیوتر کوچک تجاری
to go away
[off]
on business
به سفر تجاری رفتن
to go away on a business trip
به سفر تجاری رفتن
commercial road traffic
ترافیک جاده تجاری
advertising
تبلیغ و آگهی تجاری
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
business data processing
داده پردازی تجاری
business software
نرم افزارهای تجاری
businedd data processing
داده پردازی تجاری
franchises
حق استفاده از اسم تجاری
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
franchise
حق استفاده از اسم تجاری
free zone
منطقه ازاد تجاری
retail centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
mall
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com