Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
brand leader |
بهترین علامت تجاری بهترین مارک |
|
|
Other Matches |
|
ground badge |
علامت بهترین درجه دار یاسرباز |
trademark |
مارک تجاری |
trademarks |
مارک تجاری |
the best of all |
بهترین |
prided |
بهترین |
gilt edged |
بهترین |
tiptop |
بهترین |
foremost |
بهترین |
gilt edge |
بهترین |
pride |
بهترین |
gilt-edged |
بهترین |
first class |
بهترین |
of the first water |
بهترین |
prides |
بهترین |
priding |
بهترین |
best |
بهترین |
best efforts |
بهترین مساعی |
optimum |
بهترین امکان |
In the best possible manner. |
به بهترین وجه |
best |
به بهترین وجه |
top-notch <idiom> |
عالی ،بهترین |
best |
بهترین کار |
qualities |
بهترین کیفیت |
quality |
بهترین کیفیت |
nap |
بهترین شرکت کننده |
primes |
کمال بهترین قسمت |
primed |
کمال بهترین قسمت |
designated tournament |
مسابقه بهترین بازیگران |
lion share |
بزرگترین یا بهترین بخش |
naps |
بهترین شرکت کننده |
napping |
بهترین شرکت کننده |
first-class |
درخورمردم طبقه یک بهترین |
prime |
کمال بهترین قسمت |
classics |
مطابق بهترین نمونه |
best move |
بهترین حرکت شطرنج |
tip top |
بهترین اعلی درجه |
classic |
مطابق بهترین نمونه |
back on one's feet <idiom> |
به بهترین سلامتی رسیدن |
skimeister |
بهترین اسکی باز |
second best theory |
نظریه بهترین دوم |
dressed to kill <idiom> |
بهترین لباس را پوشیدن |
(live off the) fat of the land <idiom> |
بهترین از هرچیز را داشتند |
napped |
بهترین شرکت کننده |
The best advice is, not to give any <idiom> |
بهترین اندرز ندادن آن است |
honesty is the best policy |
راستی ودرستی بهترین رویه |
You are counted among my best friends. |
شما را از بهترین دوستانم می شمارم |
flight |
بهترین نتیجه دور مقدماتی |
hit it off with someone <idiom> |
بهترین همراه با کسی داشتن |
best governed country |
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد |
the best thatone can do |
بهترین کاری که میتوان کرد |
dress up <idiom> |
بهترین لباس خود را پوشیدن |
beluga |
نام بهترین نوع خاویار |
History is the best testimony. |
تاریخ بهترین شاهد است |
Which is the best way to Tehran ? |
بهترین راه به تهران کدام است ؟ |
I wish you the best of luck. |
بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم |
the best game out |
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است |
give someone the benefit of the doubt <idiom> |
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن |
optima legum ilerpres est consuetudo |
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است |
make the best of <idiom> |
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن |
i had best to leaveit |
بهترین کاران است که ان راول کنیم |
golden shoe |
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا |
money player |
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار |
cover search |
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی |
heisman trophy |
جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی |
Shoppers were scrambling to get the best bargains. |
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند. |
sullivan award |
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال |
least cost design |
بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات |
to make the most of |
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از |
Hunger is the best sauce. <proverb> |
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ] |
best ball |
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز |
record prices |
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده |
misbrand |
مارک یا علامت دروغی گذاردن |
handicaps |
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل |
handicap |
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل |
tilt and swivel |
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد |
adjudicated |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicates |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicating |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicate |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
decca |
سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده |
doll up |
بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن |
Memmaker |
امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی |
trade mark |
علامت تجاری |
branding |
علامت تجاری |
brand |
علامت تجاری |
brands |
علامت تجاری |
trademarks |
علامت تجاری |
trademark |
علامت تجاری |
registered trade mark |
علامت تجاری ثبت شده |
kaypro |
علامت تجاری کامپیوترهای قابل حمل |
goat hair |
موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.] |
brand loyalty |
وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول |
branded goods |
کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار |
marque |
مارک |
scored |
مارک |
brand |
مارک |
branding |
مارک |
brands |
مارک |
daymark |
دی مارک |
score |
مارک |
mark |
مارک |
stripe |
مارک |
scores |
مارک |
stripes |
مارک |
marks |
مارک |
brand leader |
مارک معروف |
ideograph |
مارک تجارتی |
plimsol mark |
مارک بارگیری |
symbol |
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی |
symbol |
علامت ترسیمی علامت فرمولی |
character |
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود |
characters |
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود |
bingo |
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی |
business <adj.> |
تجاری |
commercial |
تجاری |
for-profit <adj.> |
تجاری |
corporate [commercial] <adj.> |
تجاری |
commercial <adj.> |
تجاری |
commerical |
تجاری |
mercantile |
تجاری |
relating to business <adj.> |
تجاری |
business failure |
شکست تجاری |
business mechines |
ماشینهای تجاری |
businesses |
شرکت تجاری |
business graphics |
گرافیکهای تجاری |
business enterprise |
بنگاه تجاری |
trade balance |
موازنه تجاری |
business failure |
ناکامی تجاری |
business cycle |
دور تجاری |
deal |
توافق تجاری |
business |
شرکت تجاری |
deals |
توافق تجاری |
trade restriction |
محدودیت تجاری |
balance of trade |
تراز تجاری |
argosy |
کشتی تجاری |
market freedom |
ازادی تجاری |
trades unions |
اتحادیه تجاری |
trade unions |
اتحادیه تجاری |
trade union |
اتحادیه تجاری |
factorship |
نمایندگی تجاری |
trade name |
اسم تجاری |
trade names |
اسم تجاری |
trade fairs |
نمایشگاه تجاری |
instrument of commerce |
سند تجاری |
balance of trade |
موازنه تجاری |
memorandum of association |
شرکتنامه تجاری |
commerical language |
زبان تجاری |
trade price |
قیمت تجاری |
trade fair |
نمایشگاه تجاری |
trade discount |
تخفیف تجاری |
trade cycle |
دور تجاری |
trade credit |
اعتبار تجاری |
trade barriers |
موانع تجاری |
trade barrier |
ممانعت تجاری |
commercial area |
منطقه تجاری |
commercial attache |
وابسته تجاری |
commercial company |
شرکت تجاری |
commercial marine |
کشتی تجاری |
commercials |
اگهیهای تجاری |
management group |
ائتلاف تجاری |
consortia |
ائتلاف تجاری |
business inventories |
موجودی تجاری |
franchise |
حق اشتراک تجاری |
consortium |
ائتلاف تجاری |
consortiums |
ائتلاف تجاری |
commercial relations |
مناسبات تجاری |
procyclical |
در جهت دور تجاری |
liner trade |
کشتیرانی منظم تجاری |
extension |
تمدید اسناد تجاری |
extensions |
تمدید اسناد تجاری |
big business |
واحد تجاری بزرگ |
trade cycle |
دوره فعالیت تجاری |
refusal to accept a bill |
نکول اسناد تجاری |
trade agreement |
موافقت نامه تجاری |
trade pack |
بسته بندی تجاری |
trade balance surplus |
مازاد تراز تجاری |
ship's master |
کاپیتان کشتی تجاری |
trade balance deficit |
کسری تراز تجاری |
small business computer |
کامپیوتر کوچک تجاری |
to go away [off] on business |
به سفر تجاری رفتن |
to go away on a business trip |
به سفر تجاری رفتن |
commercial road traffic |
ترافیک جاده تجاری |
advertising |
تبلیغ و آگهی تجاری |
unfair trade practice |
اعمال تجاری نادرست |
business data processing |
داده پردازی تجاری |
business software |
نرم افزارهای تجاری |
businedd data processing |
داده پردازی تجاری |
franchises |
حق استفاده از اسم تجاری |
tight squeeze <idiom> |
شرایط سخت تجاری |
franchise |
حق استفاده از اسم تجاری |
free zone |
منطقه ازاد تجاری |
retail centre [British] |
مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی] |
commercial center [American] |
مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی] |
mall |
مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی] |
shopping center [American] |
مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی] |
shopping mall [American] |
مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی] |
strip mall |
مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی] |
retail shopping centre [British] |
مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی] |
retail park |
مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی] |
retail centre [British] |
مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی] |