English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
Search result with all words
doll up بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
Other Matches
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
put on <idiom> لباس پوشیدن
to dress up لباس پوشیدن
tog لباس پوشیدن
dress لباس پوشیدن
dresses لباس پوشیدن
mab نامرتب لباس پوشیدن
wrap up <idiom> لباس گرم پوشیدن
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
vesture پوشاندن لباس رسمی پوشیدن
swashbuckle لباس پرزرق وبرق پوشیدن
to be dressed to kill طوری لباس پوشیدن برای دلبری
brand leader بهترین علامت تجاری بهترین مارک
to wear mourning پوشیدن سیاه پوشیدن
motley مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out پهن کردن لباس [روی بند لباس]
life jacket لباس نجات لباس چوب پنبهای
tiptop بهترین
best بهترین
foremost بهترین
gilt edged بهترین
gilt-edged بهترین
first class بهترین
the best of all بهترین
priding بهترین
pride بهترین
gilt edge بهترین
of the first water بهترین
prides بهترین
prided بهترین
best به بهترین وجه
best بهترین کار
optimum بهترین امکان
qualities بهترین کیفیت
top-notch <idiom> عالی ،بهترین
quality بهترین کیفیت
best efforts بهترین مساعی
In the best possible manner. به بهترین وجه
nap بهترین شرکت کننده
napped بهترین شرکت کننده
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
best move بهترین حرکت شطرنج
classic مطابق بهترین نمونه
second best theory نظریه بهترین دوم
skimeister بهترین اسکی باز
classics مطابق بهترین نمونه
tip top بهترین اعلی درجه
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
prime کمال بهترین قسمت
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
designated tournament مسابقه بهترین بازیگران
naps بهترین شرکت کننده
napping بهترین شرکت کننده
primes کمال بهترین قسمت
primed کمال بهترین قسمت
You are counted among my best friends. شما را از بهترین دوستانم می شمارم
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
flight بهترین نتیجه دور مقدماتی
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
beluga نام بهترین نوع خاویار
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
hit it off with someone <idiom> بهترین همراه با کسی داشتن
to put on پوشیدن
wear پوشیدن
overlays پوشیدن
masks پوشیدن
overlaying پوشیدن
mask پوشیدن
overlaid پوشیدن
overlay پوشیدن
hide پوشیدن
hides پوشیدن
go into پوشیدن
wears پوشیدن
indue پوشیدن
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
the best game out بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
optima legum ilerpres est consuetudo عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
I wish you the best of luck. بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
relinquish چشم پوشیدن
waived چشم پوشیدن از
waives چشم پوشیدن از
relinquished چشم پوشیدن
relinquishes چشم پوشیدن
pass over چشم پوشیدن
shirts پیراهن پوشیدن
shirt پیراهن پوشیدن
shoeing کفش پوشیدن
sandals صندل پوشیدن
forgo چشم پوشیدن از
waive چشم پوشیدن از
to [get] dress [ed] جامه پوشیدن
sock جوراب پوشیدن
habits :جامه پوشیدن
to wear willow سیاه پوشیدن
bundle up زیادلباس پوشیدن
shoes کفش پوشیدن
habit :جامه پوشیدن
sandal صندل پوشیدن
befog بامه پوشیدن
wearing وابسته به پوشیدن
to pass over چشم پوشیدن از
have on <idiom> پوشیدن چیزی
shoe کفش پوشیدن
heisman trophy جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
decked out <idiom> لباسهای تجملی پوشیدن
enshrouded کفن کردن پوشیدن
enshoud کفن کردن پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning. سیاه پوشیدن ( عزاداری )
disguised جامه مبدل پوشیدن
disguise جامه مبدل پوشیدن
enshroud کفن کردن پوشیدن
dressed to the nines (teeth) <idiom> زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
doll up <idiom> لباسهای تجملی پوشیدن
to wear motley چهل تیکه پوشیدن
to deny oneself از خود چشم پوشیدن
to rustle in silks جامه ابریشمی پوشیدن
to throw something overboard چشم پوشیدن از چیزی
disguising جامه مبدل پوشیدن
to garb oneself in silk جامه ابریشمی پوشیدن
disguises جامه مبدل پوشیدن
enshrouds کفن کردن پوشیدن
enshrouding کفن کردن پوشیدن
quiteclaim چشم پوشیدن از واگذارکردن
to release one's right از حق خود چشم پوشیدن
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
To give up the idea. چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
redress دوباره پوشیدن جبران کردن
redressed دوباره پوشیدن جبران کردن
redresses دوباره پوشیدن جبران کردن
ignoring نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
spared مضایقه کردن چشم پوشیدن از
ignored نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
to take up one's livery جامه نوکر بابی پوشیدن
ignore نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
To overlook. To turn a blind eye. چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
spare مضایقه کردن چشم پوشیدن از
ignores نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
Hunger is the best sauce. <proverb> گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
donning رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
wear out <idiom> پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
dons رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donned رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
don رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
to try on برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
handicap مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
it will wear to your shape بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
tilt and swivel که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
purdah برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
uniform لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
Memmaker امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
costumes لباس ها
costume لباس
outwall لباس تن
clothing لباس
untented بی لباس
vestment لباس
donkey jacket لباس
out fit لباس
rosette گل لباس
accouterments لباس
costume لباس
bibandtucker لباس
costumes لباس
bathhouse لباس کن
dressing لباس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com