English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
high interest بهره گران
Other Matches
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
dear bought جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
pricey گران
expensive گران
dears گران
heavier گران
heavies گران
heaviest گران
sumptuous گران
dearly گران
at a great penny worth گران
overpriced گران
dearest گران
costly گران
costlier گران
onerous گران
heavy گران
dear گران
dearer گران
costliest گران
high priced گران بها
high value گران قیمت
natatores شنا گران
to sell dearly گران فروختن
dear bought گران خرید
stingy گران کیسه
dearest گران کردن
deluxe مجلل گران
dearer گران کردن
dears گران کردن
dear گران کردن
priceless بسیار گران
endear گران کردن
endeared گران کردن
endears گران کردن
expensively گران بها
big ticket گران قیمت
massively گران کوه
massive گران کوه
high money پول گران
valuable گران بها
be too dear گران بودن
too expensive <adj.> بسیار گران
high سخت گران
overpriced <adj.> بسیار گران
highest سخت گران
highs سخت گران
highs وافر گران گزاف
i paid dear for it برای من گران تمام شد
highest وافر گران گزاف
This is really expensive ! این چه گران است !
dear bought گران تمام شده
high وافر گران گزاف
exclusive منحصر بفرد گران
worth a kings ransom بسیار گران بها
not too expensive خیلی گران نباشد.
overburden گران بار شدن
prohibitory گران جلوگیری کننده
You have paid too much for your car . اتوموبیلت را گران خریدی
viscosity قوام گران روی
white elephants گران و پر خرج و کم فایده
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
It is too expensive. خیلی گران است.
prohibitive گران جلوگیری کننده
The price of butter has gone up . butter has become expensive . کره گران شده
highest وسیله گران یا با کارایی بالا
beyoned price بی قیمت بسیار گران بها
He overcharged us. پایمان گران حساب کرد
costs an arm and a leg <idiom> [فوق العاده پرخرج یا گران]
i paid dearly for it بسیار گران برایم تمام شد
high وسیله گران یا با کارایی بالا
pyrrhic victory پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
highs وسیله گران یا با کارایی بالا
assay عیارگیری فلزات گران قیمت
assays عیارگیری فلزات گران قیمت
I paid dearly for this mistake . این اشتباه برایم گران تمام شد
She took umbrage at your remark . سخن شما برایش گران آمد
The hotel has overcharged me . هتل گران پایم حساب کرده
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
gem سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gems سنگ گران بها جواهر نشان کردن
pallet ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallets ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
glyptics کنده کاری در روی سنگهای گران بها
thunderscan یک پیمایش کننده گران و باوضوح و دقت بالا
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
manganic دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
manganesian مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
We do not usually go places that cost a lot of money. ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
Smoking makes you ill and it is also expensive. سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
diminishing marginal productivity بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
He bought them expensive presents, out of guilt. او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
exploited بهره ده
interest بهره
portions بهره
gain بهره
efficiency بهره
gained بهره
yields بهره
productive بهره زا
exploiters بهره کش
yield بهره
interests بهره
exploiter بهره کش
gains بهره
quotients بهره
portion بهره
efficient بهره ور
yielded بهره
quotient بهره
default interest بهره معوق
antenna gain بهره انتن
deprival بی بهره سازی
lot بخش بهره
dispossessor بی بهره سازنده
divestment بی بهره سازی
sweatshop بهره کشخانه
declaration of interest اعلام بهره
interest سودیا بهره
contango بهره دیرکرد
lending rate بهره - نزولپول
cheap money پول با بهره کم
efficiency بهره وری
divestiture بی بهره سازی
benefic بهره بردار
sweatshops بهره کشخانه
bank interest بهره بانکی
gains بهره برداری
economic rent بهره مالکانه
rat of interest نرخ بهره
interest for delay بهره دیرکرد
quantum yield بهره کوانتومی
put out to interest به بهره گذاشتن
interest rate نرخ بهره
rq بهره تنفسی
pure interest بهره خالص
productive work کار بهره زا
laser gain بهره لیزر
legal interest بهره قانونی
rate of interest نرخ بهره
economic rent بهره اقتصادی
voltage gain بهره ولتاژ
transducer gain بهره دگرسازی
interests سودیا بهره
exploitative character منش بهره کش
exploited class طبقه بهره ده
exploiting class طبقه بهره کش
factor payments بهره وسود
resipatory quotient بهره تنفسی
high interest بهره سنگین
passive debt وام بی بهره
at % interest با بهره 21 درصد
gain بهره تقویت
gain بهره برداری
gained بهره تقویت
gained بهره برداری
optimising بهره بردن
gains بهره تقویت
loan interest بهره وام
interest بهره [اقتصاد]
share بهره قسمت
exploitation [utilization] بهره برداری
usage بهره برداری
deprive بی بهره کردن
deprives بی بهره کردن
depriving بی بهره کردن
divest بی بهره کردن
divested بی بهره کردن
divesting بی بهره کردن
divests بی بهره کردن
compound interest بهره مرکب
utilisations بهره برداری ها
utilizations بهره برداری ها
usages بهره برداری ها
utilisation [British] بهره برداری
using بهره برداری
utilization بهره برداری
abuses بهره کشی
advantage by illness بهره بیماری
abused بهره کشی
exploitation بهره برداری
accrued interest بهره متعلقه
exploitation بهره کشی
shares بهره قسمت
abusing بهره کشی
lot بهره قسمت
abuse بهره کشی
gavel بهره غیرمجاز
operation بهره برداری
productivity بهره وری
gavels بهره غیرمجاز
shared بهره قسمت
paranosis بهره کشی از بیماری
principal and interest اصل پول و بهره
exploit بهره برداری کردن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com