Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (7 milliseconds)
English
Persian
success ratio
بهر موفقیت
Search result with all words
average
میانگین موفقیت
averaged
میانگین موفقیت
averages
میانگین موفقیت
averaging
میانگین موفقیت
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
hit
موفقیت
hit
اصابت موفقیت
hits
موفقیت
hits
اصابت موفقیت
hitting
موفقیت
hitting
اصابت موفقیت
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
connect
حرکت موفقیت امیز
connects
حرکت موفقیت امیز
success
موفقیت
successes
موفقیت
grand slam
موفقیت کامل
grand slams
موفقیت کامل
percentage
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentages
نسبت حرکات موفقیت امیز
failure
عدم موفقیت
failures
عدم موفقیت
achievement
موفقیت
achievements
موفقیت
chase
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
miscarriage
عدم موفقیت
miscarriages
عدم موفقیت
achieve
موفقیت در انجام کاری
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
موفقیت در انجام کاری
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
موفقیت در انجام کاری
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
موفقیت در انجام کاری
exploitation
استفاده از موفقیت
dummies
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
dummy
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
prosperity
موفقیت
unsuccessful
عدم موفقیت
unsuccessfully
عدم موفقیت
abortiveness
عدم موفقیت
achievable
موفقیت پذیر
bring off
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
flying colors
موفقیت قطعی
framing error
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
good speed
موفقیت
he wished success to all
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
oddson
محتمل به بردیا موفقیت
pass completion average
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
ten strike
امر موفقیت امیز
top flight
بالاترین موفقیت
unsuccess
عدم موفقیت
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
His triumph was very short- lived .
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
With a long face .
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
He was drunk with success.
سرمست از موفقیت بود
caculated risk
<idiom>
شانس زیاد برای موفقیت
get through
<idiom>
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
lock up
<idiom>
اطمینال کامل از موفقیت
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
winning streak
<idiom>
موفقیت پشت موفقیت
win out
<idiom>
موفقیت پس از کار سخت
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
by the skin of one's teeth
<idiom>
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
if it works
اگر این کار با موفقیت انجام شود
achieve
کسب موفقیت کردن
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
prospect
[of something]
امید موفقیت
[در چیزی]
successful
<adj.>
موفقیت آمیز
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com