Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
tie break
بهم خوردن وضع مساوی
tie-break
بهم خوردن وضع مساوی
tie-breaks
بهم خوردن وضع مساوی
Other Matches
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
squaring
مساوی
euqal
مساوی
even
<adj.>
مساوی
ties
مساوی
draw
مساوی
draws
مساوی
all square
مساوی
plus/equals key
مساوی
equalise
مساوی
hikiwate
مساوی
no set
مساوی
equivalent
مساوی
all
مساوی
equivalents
مساوی
identic
مساوی
tie
مساوی
bracketed
مساوی
peels
مساوی
peel
مساوی
save off
مساوی
square
مساوی
squared
مساوی
squares
مساوی
all-
مساوی
adequate
مساوی
split
مساوی
identical
مساوی
equidistance
مسافت مساوی
equal
برابر مساوی
equalizing
مساوی کردن
equalling
برابر مساوی
equaled
برابر مساوی
equalising
مساوی کردن
equalises
مساوی کردن
equalize
مساوی کردن
measure up
<idiom>
مساوی بودن
equalized
مساوی کردن
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
equalled
برابر مساوی
equalizes
مساوی کردن
equals
برابر مساوی
equalised
مساوی کردن
equally
<adv.>
به طور مساوی
paripassu
مساوی همدرجه
nonpareil
غیر مساوی
dead even
کاملا مساوی
even
تراز مساوی
moiety
قسمت مساوی
tie vote
اراء مساوی
part
جزء مساوی
On an equal footing.
بر پایه مساوی
adequate
مساوی ساختن
just as well
<adv.>
به طور مساوی
equaling
برابر مساوی
equiangular
دارای زوایای مساوی
equidistant
دارای مسافت مساوی
three square
دارای سه ضلع مساوی
stand off
مساوی یاهیچ به هیچ
stand-off
مساوی یاهیچ به هیچ
stand-offs
مساوی یاهیچ به هیچ
equaliser
امتیاز مساوی کننده
equates
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isoelectric
دارای فشارالکتریکی مساوی
equated
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isotonic
دارای کشش مساوی
isodiametric
دارای قطر مساوی
isodiametric
دارای ابعاد مساوی
equate
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic
مساوی از حیث املاء
chronologer
مساوی است بازاقخگخمخلهسف
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
equals
: برابر شدن با مساوی بودن
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
like as we lie
طرفین دارای ضربات مساوی
to add equals
اعداد مساوی را با هم جمع کردن
skittering
ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
fair play
<idiom>
عدالت ،مساوی ،عمل درست
equaling
: برابر شدن با مساوی بودن
equaled
: برابر شدن با مساوی بودن
equalled
: برابر شدن با مساوی بودن
equal
: برابر شدن با مساوی بودن
deuce
مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
isodynamic
دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equalling
: برابر شدن با مساوی بودن
isotonic
دارای اهنگ مساوی هم توان
equalising
مساوی یاهم شکل کردن
spacing
در فواصل مساوی تقسیم بندی
equalized
مساوی یاهم شکل کردن
equalize
مساوی یاهم شکل کردن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
ana
ازهر کدام بمقدار مساوی
equalises
مساوی یاهم شکل کردن
coursed rubble masonry
سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
equalizes
مساوی یاهم شکل کردن
equalised
مساوی یاهم شکل کردن
equalizing
مساوی یاهم شکل کردن
equally
بیک درجه بطور مساوی
equimolal
دارای غلظت ملکولی مساوی
equicaloric
دارای کالری و نیروی مساوی
furlongs
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlong
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sou
مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on a lead
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
neck and neck
<idiom>
درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
bifid
بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
To swindle (fleece) someone .
سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
isotherm
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
neutral soil
خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
isallobaric
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
langley
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
protons
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
proton
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
equalizes
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
ballade
قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
eualize
مساوی کردن مانند کردن
polish off
خوردن
stirrings
جم خوردن
stirs
جم خوردن
to fall aboard
خوردن
stirred
جم خوردن
erode
خوردن
eroded
خوردن
to eat into
خوردن
grub
خوردن
hurtle
خوردن
hurtled
خوردن
grubbed
خوردن
eats
خوردن
stir
جم خوردن
hurtles
خوردن
to break ones fast
خوردن
to drink water
اب خوردن
hurtling
خوردن
grubs
خوردن
occlude
خوردن
budge
جم خوردن
trundling
غل خوردن
trundles
غل خوردن
trundled
غل خوردن
gliding
سر خوردن
abut
خوردن
abuts
خوردن
abutted
خوردن
gormandize
پر خوردن
gluttonize
پر خوردن
budged
جم خوردن
trundle
غل خوردن
erodes
خوردن
eroding
خوردن
manducate
و خوردن
look back
سر خوردن
lap vt
خوردن به
budging
جم خوردن
knock against
خوردن به
eat
خوردن
slid
سر خوردن
budges
جم خوردن
baet
خوردن
feed
خوردن
to overload stomach
پر خوردن
to overfeed oneself
پر خوردن
cares
غم خوردن
cared
غم خوردن
care
غم خوردن
to makea meal of
خوردن
corroding
خوردن
butts
خوردن
to run a
خوردن
buckle
تا خوردن
sampled
خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com