English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
Other Matches
to make plans نقشه ریختن
to forge out plans نقشه ریختن
plans نقشه کشیدن طرح ریختن
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographers ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographer ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
mapping نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
storage map نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
spandrel لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
computer aided design and drafting طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
grid navigation ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
projection سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
polar stereographic سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
spilled ریختن
spilling ریختن
to water آب ریختن
to take to one's legs ریختن
spills ریختن
disassemble به هم ریختن
disembogue ریختن
spill ریختن
skink ریختن
cast concrete ریختن
shed ریختن
lave ریختن
shedding ریختن
sheds ریختن
bestrew ریختن
mew پر ریختن
mewing پر ریختن
lash vi ریختن
affution ریختن
affuse ریختن
mewed پر ریختن
affose ریختن
mixing در هم ریختن
spilled or spilt ریختن
to inject into the bowels ریختن
besprinkle ریختن
interfusion در هم ریختن
dump ریختن
interfuse در هم ریختن
pours ریختن
effuse ریختن
poured ریختن
strew ریختن
strewed ریختن
strewing ریختن
strewn ریختن
strews ریختن
pour ریختن
yeild ریختن
grout ریختن
birl ریختن
sands شن ریختن
to take a cast of ریختن
infuse ریختن
sand شن ریختن
infused ریختن
infuses ریختن
infusing ریختن
pouring ریختن
tun دربشکه ریختن
grout دوغاب ریختن
perspired عرق ریختن
blocked قالب ریختن
cast concrete بتن ریختن
blocks قالب ریختن
dish در بشقاب ریختن
cast up hill سربالا ریختن
stoked سوخت ریختن در
fall in فرو ریختن
dishes در بشقاب ریختن
effuse بیرون ریختن از
ecdysis پوست ریختن
cave فرو ریختن
die cast ریختن حدیدهای
dish out در فرف ریختن
caves فرو ریختن
stoking سوخت ریختن در
stoke سوخت ریختن در
flush اب را بافشار ریختن
flushes اب را بافشار ریختن
block قالب ریختن
to pour out بیرون ریختن
encase in concrete بتن ریختن
come along <idiom> برنامه ریختن
desquamate پوست ریختن
To cast in a mould . درقالب ریختن
die cast ریختن فشاری
flushing اب را بافشار ریختن
stokes سوخت ریختن در
perspiring عرق ریختن
perspires عرق ریختن
perspire عرق ریختن
decants ریختن شراب
decanting ریختن شراب
decanted ریختن شراب
decant ریختن شراب
crumbling فرو ریختن
crumbles فرو ریختن
crumbled فرو ریختن
crumble فرو ریختن
recasts ازنو ریختن
recasting ازنو ریختن
recast ازنو ریختن
rewrite از نو طرح ریختن
rewrites از نو طرح ریختن
rewriting از نو طرح ریختن
sands ماسه ریختن شن
sand ماسه ریختن شن
vent بیرون ریختن
vented بیرون ریختن
venting بیرون ریختن
vents بیرون ریختن
bottle دربطری ریختن
bottles دربطری ریختن
emitting بیرون ریختن
emitted بیرون ریختن
emits بیرون ریختن
emit بیرون ریختن
rewrote از نو طرح ریختن
rewritten از نو طرح ریختن
jugs درکوزه ریختن
jug درکوزه ریختن
baskets درسبد ریختن
can درقوطی ریختن
canning درقوطی ریختن
cans درقوطی ریختن
infusions ریختن پاشیدن
infusion ریختن پاشیدن
sheds پوست ریختن
shedding پوست ریختن
shed پوست ریختن
defoliating برگ ریختن
barrels در خمره ریختن
barrel در خمره ریختن
bollix بهم ریختن
bottom cast از زیر ریختن
basket درسبد ریختن
fob بجیب ریختن
saucers در نعلبکی ریختن
saucer در نعلبکی ریختن
moults موی ریختن
moulted موی ریختن
moult موی ریختن
molts موی ریختن
molting موی ریختن
molted موی ریختن
defoliates برگ ریختن
defoliated برگ ریختن
defoliate برگ ریختن
spews بخارج ریختن
spewing بخارج ریختن
spewed بخارج ریختن
spew بخارج ریختن
bottom pour از زیر ریختن
to shed tears اشک ریختن
to come down with a run فرو ریختن
to break out بیرون ریختن
jet بیرون ریختن
huddling روی هم ریختن
huddles روی هم ریختن
huddled روی هم ریختن
inpour بدرون ریختن
bleed خون ریختن
huddle روی هم ریختن
void بیرون ریختن
dusts ریختن پاشیدن
sacked درکیسه ریختن
sacks درکیسه ریختن
to make hay of روی هم ریختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com