English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (10 milliseconds)
English Persian
rummage بهم زدن خوب گشتن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
rummages بهم زدن خوب گشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
Search result with all words
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
prowl درپی شکار گشتن
prowled درپی شکار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
prowls درپی شکار گشتن
turn گشتن چرخیدن
turns گشتن چرخیدن
putter ول گشتن
putter مهمل گشتن
puttered ول گشتن
puttered مهمل گشتن
puttering ول گشتن
puttering مهمل گشتن
putters ول گشتن
putters مهمل گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
orbit بدورمداری گشتن
orbited بدورمداری گشتن
orbits بدورمداری گشتن
go گشتن رواج داشتن
goes گشتن رواج داشتن
grow شدن گشتن
grows شدن گشتن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
troll گشتن سراییدن
trolls گشتن سراییدن
slosh ول گشتن
sloshes ول گشتن
sloshing ول گشتن
straggle سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
rev تند گشتن دور برداشتن
revs تند گشتن دور برداشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
revving تند گشتن دور برداشتن
seek گشتن
seeking گشتن
seeks گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
trundle گشتن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
trundling گشتن چرخیدن
roam گشتن
roamed گشتن
roaming گشتن
roams گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
strangle ول گشتن
orb بدور چیزی گشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
swivel گشتن
swivelled گشتن
swivels گشتن
idle ازاد گشتن
idled ازاد گشتن
idles ازاد گشتن
idlest ازاد گشتن
roll غلت خوردن گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
rotate دور محور خود گشتن
rotated دور محور خود گشتن
rotates دور محور خود گشتن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
search گشتن
searched گشتن
searches گشتن
Other Matches
hang around ول گشتن
seach گشتن
to fool about ول گشتن
to go about گشتن
to knock about ول گشتن
to muck a bout ول گشتن
go about گشتن
searchingly گشتن
to poke a bout ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
circumvolve دور گشتن
fossick خوب گشتن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
circumambulate بدورچیزی گشتن
to look for anything چیزی گشتن
trundl غلتیدن گشتن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
to turn round دور گشتن
to look for work پی کار گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
to rev up تند گشتن
ranksack خوب گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
slue بدور محورثابتی گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
to search گشتن [جستجو کردن]
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com