Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
scrunch
بهم فشردن مچاله کردن
scrunched
بهم فشردن مچاله کردن
scrunches
بهم فشردن مچاله کردن
scrunching
بهم فشردن مچاله کردن
Other Matches
crumpled
مچاله کردن
crumple
مچاله کردن
rumpling
مچاله کردن
rumple
مچاله کردن
crush
مچاله کردن
crumpling
مچاله کردن
crumples
مچاله کردن
crushes
مچاله کردن
rumpled
مچاله کردن
rumples
مچاله کردن
crushed
مچاله کردن
tousle
مچاله کردن نزاع
gauffer
چین دار یا مچاله کردن
compact
تو پر کردن فشردن
compacted
تو پر کردن فشردن
compacts
تو پر کردن فشردن
compacting
تو پر کردن فشردن
pack
متراکم کردن فشردن
tightening
محکم کردن فشردن
packs
متراکم کردن فشردن
tightened
محکم کردن فشردن
tightens
محکم کردن فشردن
tighten
محکم کردن فشردن
to give one a squeeze
دست کسیرا فشردن یا له کردن
strangulate
خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
crumpled
مچاله
crumple
مچاله
crumples
مچاله
crumpling
مچاله
snuggled
مچاله شدن
tousy
پریشان مچاله
snuggle
مچاله شدن
papier mache
کاغذ مچاله
snuggling
مچاله شدن
snuggles
مچاله شدن
bumped
بار مچاله شده
She scrunched the handkerchief into a ball.
او
[زن]
دستمال جیب خود را به یک توپ مچاله کرد.
pull down menu
فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
tightening
فشردن
burnishes
فشردن
presses
فشردن
wring
فشردن
twitch
فشردن
tightened
فشردن
die form
فشردن
dish
فشردن
dishes
فشردن
die press
فشردن
packs
فشردن
crushes
فشردن
pressing
فشردن
burnish
فشردن
wad
فشردن
wads
فشردن
depresses
فشردن
pack
فشردن
wrings
فشردن
squeezing
فشردن
squeezes
فشردن
squeezed
فشردن
squeeze
فشردن
compress
فشردن
to give a wring
فشردن
crushed
فشردن
press
فشردن
compresses
فشردن
crush
فشردن
compressing
فشردن
wringing
فشردن
tighten
فشردن
twitching
فشردن
twitches
فشردن
tightens
فشردن
condensate
فشردن
twitched
فشردن
depress
فشردن
compacts
بهم فشردن
press hot
فشردن گرم
represses
باز فشردن
gnashing
بهم فشردن
gnashes
بهم فشردن
gnash
بهم فشردن
To squeeze an orange .
پرتقال را فشردن
overpressure
فشردن بیش از حد
pressures
فشردن مضیقه
to fondle to the heart
دراغوش فشردن
repressing
باز فشردن
repress
باز فشردن
compacted
بهم فشردن
pressuring
فشردن مضیقه
compacts
:بهم فشردن
pressured
فشردن مضیقه
pressure
فشردن مضیقه
foreshorten
بهم فشردن
foreshortened
بهم فشردن
foreshortens
بهم فشردن
astringe
بهم فشردن
compact
:بهم فشردن
compact
بهم فشردن
bar pressing
میله فشردن
compacting
بهم فشردن
gnashed
بهم فشردن
spins
فشردن فلز
impacts
بهم فشردن
spin
فشردن فلز
impact
بهم فشردن
compacted
:بهم فشردن
compacting
:بهم فشردن
spin
فشردن سرد اسپین
gnashes
دندان بهم فشردن
press
فشردن زور دادن
gnash
دندان بهم فشردن
presses
فشردن زور دادن
gnashing
دندان بهم فشردن
To close the ranks .
صفوف خود را فشردن
twitch grass
گره زدن فشردن
spins
فشردن سرد اسپین
strangle
گلوی کسی را فشردن
hot spin
فشردن در حالت گرم
gnashed
دندان بهم فشردن
compress
بهم فشردن خلاصه شدن
compressor
دستگاه یاماشین فشردن هوا
compressors
دستگاه یاماشین فشردن هوا
compressing
بهم فشردن خلاصه شدن
compresses
بهم فشردن خلاصه شدن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
brinell hardness
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
wire matrix printer
یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
sserry
بهم فشردن بهم چسبیدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com