Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
companionate |
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک |
|
|
Other Matches |
|
away |
پیوسته بطور پیوسته |
By a happy coincidence. |
دراثر حسن تصادف |
windbound |
متوقف دراثر باد |
to fog off |
دراثر رطوبت پوسیدن |
ether extract |
ماده الی محلول دراثر |
to d. in one's bed |
دراثر پیری یا بیماری مردن |
electrocution |
کشتن یا مرگ دراثر برق |
frost hoil |
ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی |
psychomotor |
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری |
sea fire |
شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره |
lunitidal |
وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه |
strain hardening |
سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی |
photoglyph |
صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد |
cacogenesis |
فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد |
suntans |
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب |
suntan |
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب |
sbend distortion |
لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار |
catalyst |
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت |
catalysts |
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت |
boggle |
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن |
sympathetic detonation |
انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد |
moraine |
سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود |
windage |
کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا |
form utility |
کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه |
downwash |
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل |
hunting |
حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار |
electromagnetic wave |
موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود |
hydrofoils |
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست |
evangelic |
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو |
evangelical |
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو |
hydrofoil |
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست |
sagging |
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز |
contact burst preclusion |
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت |
frost heave |
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین |
concentration cell corrosion |
نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد |
mercantilists |
مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد |
ptomaine |
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد |
bump |
ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت |
cohesive |
به هم پیوسته |
perpetually |
پیوسته |
on and on |
پیوسته |
everywhen |
پیوسته |
conjoint |
پیوسته |
d. in |
پیوسته |
cursive |
پیوسته |
continous |
پیوسته |
ceaseless |
پیوسته |
affined |
پیوسته |
in connexion with |
پیوسته به |
for ever and aday |
پیوسته |
alway |
پیوسته |
for evermore |
پیوسته |
attached |
پیوسته |
coadunate |
پیوسته |
annexed |
پیوسته |
incessantly |
پیوسته |
coalescent |
پیوسته |
eternal |
پیوسته |
legato |
پیوسته |
on end |
پیوسته |
burst |
پیوسته |
syndetic |
پیوسته |
non-stop |
پیوسته |
unremittingly |
پیوسته |
continual |
پیوسته |
concomitant |
پیوسته |
bursts |
پیوسته |
uninterrupted |
پیوسته |
married |
پیوسته |
proximate |
پیوسته |
incessant |
پیوسته |
allied |
پیوسته |
never ceasing |
پیوسته |
ceaselessly |
پیوسته |
continuous |
پیوسته |
contiguous |
پیوسته |
round-the-clock |
پیوسته |
continued |
پیوسته |
over break |
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود |
continuous processing |
پردازش پیوسته |
flow chip |
براده پیوسته |
ex post |
بوقوع پیوسته |
end to end |
سرهم پیوسته |
continuous scrolling |
حرکت پیوسته |
continuous spectrum |
طیف پیوسته |
continuous tone |
اهنگ پیوسته |
continuous traffic line |
خط پیوسته امد و شد |
continuous variable |
متغیر پیوسته |
continuous tone |
ته رنگ پیوسته |
collateral measures |
اقدامت پیوسته |
connected measures |
اقدامت پیوسته |
continuous process |
فرایند پیوسته |
sympetalous |
پیوسته گلبرگ |
incessant drinking |
پیوسته گساری |
indiscrete |
بهم پیوسته |
inseparate |
بهم پیوسته |
insobriety |
شرب پیوسته |
linked list |
لیست پیوسته |
sustained yield |
بازده پیوسته |
nid nod |
پیوسته جنبیدن |
nid nod |
پیوسته جنباندن |
symphsis |
عضو پیوسته |
thereunto |
بضمیمیه ان پیوسته به ان |
without rest |
پیوسته لاینقطع |
without intermission |
پیوسته لاینقطع |
full time |
پیوسته کار |
gamopetalous |
پیوسته گلبرگ |
gamophyllous |
پیوسته برگ |
gamosepalous |
پیوسته کاسبرگ |
vicinal |
در همسایگی پیوسته |
to whittle at |
پیوسته بریدن |
to be in a state of f. |
پیوسته درتغییربودن |
permanent water level |
تراز پیوسته اب |
adjoin |
پیوسته بودن |
burst mode |
حالت پیوسته |
compacting |
بهم پیوسته |
burster |
فرم پیوسته |
peal |
صدای پیوسته |
conjunct |
بهم پیوسته |
connecting arrangement |
ترتیب پیوسته |
continuate |
پیوسته بهم |
compact |
بهم پیوسته |
accretion |
رشد پیوسته |
compacts |
بهم پیوسته |
diligence |
کوشش پیوسته |
accrete |
بهم پیوسته |
adjoined |
پیوسته بودن |
adjoins |
پیوسته بودن |
whittle |
پیوسته کم کردن |
pealing |
صدای پیوسته |
haunt |
پیوسته امدن به |
haunts |
پیوسته امدن به |
collective |
بهم پیوسته |
contiguous |
همجوار پیوسته |
diligency |
کوشش پیوسته |
forever |
جاویدان پیوسته |
continuous data |
دادههای پیوسته |
aggregate |
بهم پیوسته |
against |
پیوسته مجاور |
continuous form |
ورقه پیوسته |
continuous forms |
ورقههای پیوسته |
continuous function |
تابع پیوسته |
continuous paper |
کاغذ پیوسته |
pealed |
صدای پیوسته |
compacted |
بهم پیوسته |
aggregates |
بهم پیوسته |
continuous phase |
فاز پیوسته |
peals |
صدای پیوسته |
continuous duty |
کار پیوسته |
continuous distributions |
توزیع پیوسته |
continuous error |
خطای پیوسته |
zigzag |
خطوط جناغی پیوسته |
zigzagged |
خطوط جناغی پیوسته |
zigzagging |
خطوط جناغی پیوسته |
zigzags |
خطوط جناغی پیوسته |
tractor feed |
تغذیه کاغذ پیوسته |
steadied |
پیوسته ویکنواخت کردن |
steadies |
پیوسته ویکنواخت کردن |
steadily |
بطور پیوسته و یکنواخت |
always |
پیوسته همه وقت |
continuous flow analyser |
تجزیه گر جریان پیوسته |
so let us always be kind |
پیوسته مهربان باشیم |
steadiest |
پیوسته ویکنواخت کردن |
to run on |
بهم پیوسته بودن |
to peg a way at some work |
پیوسته درسرچیزی کارکردن |
to keep on |
پیوسته نگاه داشتن |
to hang together |
باهم پیوسته یامتحدبودن |
uniterrupted |
پیوسته غیرمقطوع دایم |
to chop and change |
پیوسته تغییررای دادن |
continuous function |
تابع پیوسته [ریاضی] |
to breed in and in |
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن |
steadying |
پیوسته ویکنواخت کردن |
steady |
پیوسته ویکنواخت کردن |
statement with debate |
بیانیه با بحث پیوسته |
continuous extraction apparatus |
دستگاه استخراج پیوسته |
continuous background radiation |
تابش زمینهای پیوسته |
gamosepalous |
دارای کاسبرگ پیوسته |
gamophyllous |
دارای برگ پیوسته |
indiscretely |
بطور بهم پیوسته |
direct connected |
ماشینهای بهم پیوسته |
he kept on speaking |
پیوسته سخن میگفت |
gamopetalous |
دارای گلبرگ پیوسته |
continuous forms |
فرم های پیوسته |
continuous grading |
دانه بندی پیوسته |
continuing appropriation |
تامین اعتبار پیوسته |
continuous levelling |
تراز یابی پیوسته |
order about |
پیوسته پی فرمان فرستادن |
continuous packing column |
ستون پر شده پیوسته |
continuous rating |
کار پیوسته اسمی |
full time |
پیوسته کاری تمام وقت |
without interruption |
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور |
terrace |
ردیف خانههای بهم پیوسته |
to keep the track of something |
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن |
to move a bout |
پیوسته جای خود را تغییردادن |
terraces |
ردیف خانههای بهم پیوسته |
correlative |
بهم پیوسته جفت نظیر |
to be connected |
بهم پیوسته [متصل] بودن |
linked pie/column graph |
نمودار گرد و ستونی پیوسته |
true or sternal ribs |
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص |
mackle |
لکه یاخطی که دراثر تاشدن کاغد دوتایی چاپ شده باشد دوتایی چاپ شدن |