Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
Other Matches
away
پیوسته بطور پیوسته
By a happy coincidence.
دراثر حسن تصادف
windbound
متوقف دراثر باد
to fog off
دراثر رطوبت پوسیدن
ether extract
ماده الی محلول دراثر
to d. in one's bed
دراثر پیری یا بیماری مردن
electrocution
کشتن یا مرگ دراثر برق
frost hoil
ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
sea fire
شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
lunitidal
وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
strain hardening
سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
photoglyph
صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد
cacogenesis
فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
sbend distortion
لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
catalyst
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalysts
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
sympathetic detonation
انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
moraine
سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود
windage
کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
form utility
کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
hunting
حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
electromagnetic wave
موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
hydrofoils
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
evangelic
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
hydrofoil
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
sagging
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
concentration cell corrosion
نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
mercantilists
مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
ptomaine
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
bump
ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
cohesive
به هم پیوسته
perpetually
پیوسته
on and on
پیوسته
everywhen
پیوسته
conjoint
پیوسته
d. in
پیوسته
cursive
پیوسته
continous
پیوسته
ceaseless
پیوسته
affined
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
for ever and aday
پیوسته
alway
پیوسته
for evermore
پیوسته
attached
پیوسته
coadunate
پیوسته
annexed
پیوسته
incessantly
پیوسته
coalescent
پیوسته
eternal
پیوسته
legato
پیوسته
on end
پیوسته
burst
پیوسته
syndetic
پیوسته
non-stop
پیوسته
unremittingly
پیوسته
continual
پیوسته
concomitant
پیوسته
bursts
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
married
پیوسته
proximate
پیوسته
incessant
پیوسته
allied
پیوسته
never ceasing
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
continuous
پیوسته
contiguous
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
continued
پیوسته
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
continuous processing
پردازش پیوسته
flow chip
براده پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous variable
متغیر پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
collateral measures
اقدامت پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
incessant drinking
پیوسته گساری
indiscrete
بهم پیوسته
inseparate
بهم پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
linked list
لیست پیوسته
sustained yield
بازده پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
nid nod
پیوسته جنباندن
symphsis
عضو پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
without rest
پیوسته لاینقطع
without intermission
پیوسته لاینقطع
full time
پیوسته کار
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
gamophyllous
پیوسته برگ
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
vicinal
در همسایگی پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
permanent water level
تراز پیوسته اب
adjoin
پیوسته بودن
burst mode
حالت پیوسته
compacting
بهم پیوسته
burster
فرم پیوسته
peal
صدای پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
continuate
پیوسته بهم
compact
بهم پیوسته
accretion
رشد پیوسته
compacts
بهم پیوسته
diligence
کوشش پیوسته
accrete
بهم پیوسته
adjoined
پیوسته بودن
adjoins
پیوسته بودن
whittle
پیوسته کم کردن
pealing
صدای پیوسته
haunt
پیوسته امدن به
haunts
پیوسته امدن به
collective
بهم پیوسته
contiguous
همجوار پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
continuous data
دادههای پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
against
پیوسته مجاور
continuous form
ورقه پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
pealed
صدای پیوسته
compacted
بهم پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
peals
صدای پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
always
پیوسته همه وقت
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
to run on
بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
indiscretely
بطور بهم پیوسته
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
full time
پیوسته کاری تمام وقت
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
mackle
لکه یاخطی که دراثر تاشدن کاغد دوتایی چاپ شده باشد دوتایی چاپ شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com