Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
impassionate
بهوس افتاده
Search result with all words
impassioned
تهییج شده بهوس افتاده
Other Matches
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
riper
جا افتاده
ripe
جا افتاده
mellows
جا افتاده
mellowing
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
mellow
جا افتاده
meek
افتاده
modest
افتاده
unassuming
افتاده
ripest
جا افتاده
old fashioned
از مد افتاده
elliptic
افتاده
low
افتاده
fallen
افتاده
crest fallen
افتاده
out of date
از مد افتاده
downfallen
افتاده
footworn
از پا افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
old hat
از مد افتاده
archaic
<adj.>
از مد افتاده
whacked
از پا افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
flagging
افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
seedy
از کار افتاده
delayed
عقب افتاده
cyma recta
موجی افتاده
decurrent
پایین افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
demimonde
عقب افتاده
dowm
از کار افتاده
back rent
اجاره پس افتاده
backrent
اجارهء پس افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
hors de combat
از کار افتاده
installed
از کار افتاده
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
remotely
دور افتاده
lame ducks
از کار افتاده
lame duck
از کار افتاده
arrear
بدهی پس افتاده
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
nutant
پایین افتاده
obvolute
رویهم افتاده
unregarded
ازقلم افتاده
out of order
از کار افتاده
outland
دور افتاده
proleptic
پیش افتاده
protrudent
بیرون افتاده
short of breath
از نفس افتاده
short winded
از نفس افتاده
copybook
پیشپا افتاده
hanging gale
اجاره پس افتاده
he fell prone
دمر افتاده
compromised
به خطر افتاده
in register
روی هم افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
winded
از نفس افتاده
jugate
روی هم افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
mity
کزم افتاده
noneffective
از کار افتاده
old hat
پیش پا افتاده
unassertive
افتاده حال
delayed
به تاخیر افتاده
back
بدهی پس افتاده
prostrating
بخاک افتاده
lowlier
صغیر افتاده
backwards
عقب افتاده
outlying
دور افتاده
recluse
دور افتاده
recluses
دور افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
outstanding
عقب افتاده
prostrate
بخاک افتاده
overlapping
رویهم افتاده
prostrates
بخاک افتاده
lowliest
صغیر افتاده
backs
بدهی پس افتاده
deferred
عقب افتاده
retarded
عقب افتاده
tatty
پیش پا افتاده
deadline
از کار افتاده
deadlines
از کار افتاده
trite
پیش پا افتاده
lowly
صغیر افتاده
obsolete
ازکار افتاده
prostrated
بخاک افتاده
overlapping
روی هم افتاده گی
backward
عقب افتاده
commonplace
پیش پا افتاده
slacks
جای افتاده یا شل
slackest
جای افتاده یا شل
banal
پیش پا افتاده
outstandingly
عقب افتاده
meshed
درهم جا افتاده
slack
جای افتاده یا شل
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
outposts
پاسگاه دور افتاده
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
inferior ovary
تخمدان پایین افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
سکه افتاده کف حوض
interjacent
میانی در میان افتاده
leading current
شدت پیش افتاده
outback
جای دور افتاده
outpost
پاسگاه دور افتاده
seedy
بتخم افتاده مندرس
logjam
کارهای عقب افتاده
stalled tank
تانک از کار افتاده
slothful
دیرپای عقب افتاده
serotine
عقب افتاده دیر رس
remote site
محل دور افتاده
arrears
بدهیهای عقب افتاده
back pay
حقوق عقب افتاده
sear
خشکیده از کار افتاده
outfield
مزرعه دور افتاده
seared
خشکیده از کار افتاده
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
self-effacing
باحیا افتاده فروتن
defeature
از شکل افتاده گی بیقوارگی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
sears
خشکیده از کار افتاده
well worn
پیش پا افتاده معمولی
back rent
کرایه عقب افتاده
quotidian
روزمره پیش پا افتاده
arrear
دین عقب افتاده
allopatric
جداگانه اتفاق افتاده
pulled
شکسته شده افتاده
to be out of luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
evader
دور افتاده از یکان
to have bad luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
toddlers
کودک تازه براه افتاده
orphans
جدا افتاده در صفحه اخر
bay
چه قبل اتفاق افتاده است
down
میله افتاده واخراج توپزن
advanced
ترقی کرده پیش افتاده
a rural backwater
محل روستایی عقب افتاده
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
The first line is left out.
سطر اول جا افتاده است
orphan
جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned
جدا افتاده در صفحه اخر
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
My rent has been postponed.
اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed.
نمایش عقب افتاده است
My name has been left out .
اسم من از قلم افتاده است
unfrequented
دور افتاده تکرار نشدنی
dead mines
مینهای بی اثر و از کار افتاده
toddles
کودک تازه براه افتاده
toddling
کودک تازه براه افتاده
retard
بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding
بتعویق انداختن عقب افتاده
retards
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler
کودک تازه براه افتاده
platitudinous
تکراری و پیش پا افتاده کردن
demode
ازمد افتاده کهنه شده
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
toddle
کودک تازه براه افتاده
islets
جای پرت ودور افتاده
podunk
شهر کوچک ودور افتاده
islet
جای پرت ودور افتاده
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
i am behind in my rent
کرایه خانه ام عقب افتاده است
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cumulative preferential
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
accidental
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
low browed
پایین افتاده دارای سردر کوتاه
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
underdeveloped
رشد کافی نیافته عقب افتاده
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
dead engine
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
fill
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
The region became an economic backwater.
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
gamodeme
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
That's old hat!
<idiom>
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
She has circles under hereyes.
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
fills
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
cry over spilt milk
<idiom>
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
pinfall
تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
c. prefrential shares
سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
count
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
break up value
قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
counted
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counting
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counts
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
colluvim
تخته سنگی که در اثر شکاف سنگ وغیره غلتیده وبپای کوه افتاده
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
photo pattern generation
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com