Dictiornary-Farsi | بهینه ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
optimize	بهینه ساختن


Other Matches

optimum code	برنامه بهینه دستورالعملهای بهینه
optimized	بهینه
optimum moisture	نم بهینه
optimum	بهینه
optimal	بهینه
optimization	بهینه سازی
optimalization	بهینه کردن
optimality	بهینه سازی
optimal performance	کارکرد بهینه
optimal level	سطح بهینه
nonlinear optimization	بهینه سازی
optimal distribution	توزیع بهینه
optimal solution	راه حل بهینه
optimum output	تولید بهینه
optimize	بهینه سازی
optimized	بهینه شده
optimum value	مقدار بهینه
optimized code	برنامه بهینه
pareto optimality	بهینه پاراتو
optimum speed	کندی بهینه
optimum temperature	دمای بهینه
optimum tree search	جستجوی بهینه درخت
optimum programming	برنامه نویسی بهینه
optimum coding	برنامه نویسی بهینه
linear optimization	بهینه سازی خطی
optimal recalculation	محاسبه مجدد بهینه
optimm programming	برنامه نویسی بهینه
disk optimizer	بهینه ساز دیسک
optimizing compiler	کامپایلر بهینه سازی
suboptimization	بهینه سازی فرعی
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
unconstrained optimization	بهینه سازی بدون قید
unconstrained optimization	بهینه سازی بدون محدودیت
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
optimize	برنامهای که از بهینه ساز عبور کرده است تا هر که یا عبارت ناکارا را حذف کند
resource leveling	زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
nonaligned	که به درستی در ارتباط با یکیدرگ قرار نگرفته اند تا کار این بهینه داشته باشند
minimal tree	درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
file level model	نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
hybrid circuit	ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص
tune	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
optimum moisture	رطوبت بهینه رطوبت مناسب
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
constructs	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
unifying	تک ساختن
constructing	ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
make	ساختن
construct	ساختن
fabrication	ساختن
constructed	ساختن
makes	ساختن
build	ساختن
invents	ساختن
upgrade	ساختن
manufactured	ساختن
manufactures	ساختن
creating	ساختن
dree	ساختن با
indite	ساختن
miscreate	بد ساختن
creates	ساختن
manufacture	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
inventing	ساختن
bulid	ساختن
carbonize	کک ساختن
pill	حب ساختن
invented	ساختن
pills	حب ساختن
confect	ساختن
invent	ساختن
fashions	مد ساختن
create	ساختن
pellet	حب ساختن
idolizing	بت ساختن
forborne	ساختن با
bridges	پل ساختن
mint	ساختن
minted	ساختن
minting	ساختن
mints	ساختن
remakes	از نو ساختن
remake	از نو ساختن
bridged	پل ساختن
upbuild	ساختن
to t. up	ساختن
produced	ساختن
idolizes	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
produces	ساختن
produce	ساختن
generate	ساختن
fabricate	ساختن
fabricated	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
set up	ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
bridge	پل ساختن
to get along	ساختن
to make a shift	ساختن
to go in with	ساختن با
to make away	ساختن
ensured	مطمئن ساختن
ensconce	استحکامات ساختن
nauseates	متنفر ساختن
disables	ناتوان ساختن
notified	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
nauseated	متنفر ساختن
disable	ناتوان ساختن
ensconced	استحکامات ساختن
notifying	اگاه ساختن
reconciling	راضی ساختن
ensure	مطمئن ساختن
construction	ساختن یک سیستم
maximizing	بیشینه ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
discovers	مکشوف ساختن
entitle	ملقب ساختن
ensconcing	استحکامات ساختن
ensconces	استحکامات ساختن
disabling	ناتوان ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
reconciles	راضی ساختن
familiarised	اشنا ساختن
produces	ساختن محصول
outrage	بی حرمت ساختن
familiarize	اشنا ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
familiarized	اشنا ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
subvert	واژگون ساختن
familiarising	اشنا ساختن
familiarises	اشنا ساختن
reconcile	راضی ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchers	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
produce	ساختن محصول
improvising	بالبداهه ساختن
produced	ساختن محصول
sepulchres	قبر ساختن
nauseate	متنفر ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
ensures	مطمئن ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
denudes	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
vitiate	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
denuding	عاری ساختن
substantiate	مستند ساختن
humidified	مرطوب ساختن
relieving	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieve	بر جسته ساختن
rescinds	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescind	باطل ساختن
discourages	بی جرات ساختن