English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
In all probability. Very likely. به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
Other Matches
It is quite likely that …. خیلی احتمال می رود که …
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
nearest قریب
about قریب
nears قریب
nigh قریب
nearing قریب
neared قریب
near- قریب
near قریب
nearer قریب
approximation قریب بصحت
approximations قریب بصحت
perfect tense ماضی قریب
present perfect tense ماضی قریب
phomenic قریب التلفظ
imminent قریب الوقوع
impending قریب الوقوع
impendent قریب الوقوع
imminent قریب الوقوع خطرناک
to stare at person in the face قریب الوقوع بودن
present progressive ماضی قریب استمراری
certainties یقین
positivity یقین
positivism یقین
sureas a gun یقین
surefire یقین
certain یقین
sure یقین
surer یقین
surest یقین
certitude یقین
certainty یقین
to make no doubt یقین بودن
positive یقین معین
to make sure یقین کردن
to know for certain یقین داشتن
to feel sure یقین بودن
surer ازروی یقین
positive یقین عملی
to know for certain یقین دانستن
surest ازروی یقین
sure ازروی یقین
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
averring از روی یقین گفتن
averred از روی یقین گفتن
aver از روی یقین گفتن
avers از روی یقین گفتن
you bet یقین داشته باش
sure enough میتوان یقین کردکه
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
primary tenses زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
irrationlism اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
supposition احتمال
eventuality احتمال
chanced احتمال
chances احتمال
like lihood احتمال
chancing احتمال
possibility احتمال
possibilities احتمال
liability احتمال
liabilities احتمال
probability احتمال
likelihoood احتمال
eventualities احتمال
contingency احتمال
presumption احتمال
expectance احتمال
likelihood احتمال
expectancy احتمال
aptness احتمال
presumptions احتمال
contingencies احتمال
verisimilitude احتمال
suppositions احتمال
chance احتمال
improbability عدم احتمال
risk احتمال زیان
probability of ionization احتمال یونش
compound probability احتمال مرکب
conditional probability احتمال مشروط
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
risked احتمال زیان
inverisimilitude عدم احتمال
risking احتمال زیان
experimental probability احتمال تجربی
risks احتمال زیان
experimental probability احتمال ازمایشی
contingencies احتمال وقوع
contingency احتمال وقوع
probability of kill احتمال انهدام
on the chance of نظر به احتمال
the probability is احتمال میرود
presumedly احتمال میرود
presumption of fraud احتمال تقلب
probabilism احتمال گرایی
probability analysis احتمال کاوی
probability curve منحنی احتمال
probability of detection احتمال کشف
odds احتمال ووقوع
probability distribution توزیع احتمال
probability factor ضریب احتمال
probability function تابع احتمال
probability of detection احتمال اکتشاف
probability theory نظریه احتمال
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
kill probability احتمال کشندگی
transition probability احتمال جهش
transition probability احتمال انتقال
unlikelihood عدم احتمال
probability of collision احتمال برخورد
probability ratio بهر احتمال
mathematical probability احتمال ریاضی
moral certainty احتمال قوی
There is a 50-50 chance. احتمال 50-50است
the probability is احتمال دارد
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
balances احتمال رویداد خطا
risks احتمال زیان یاخطر
risking احتمال زیان و ضرر
radial probability distribution توزیع احتمال شعاعی
damage threat احتمال تولید خسارت
risk احتمال زیان یاخطر
balance احتمال رویداد خطا
risk احتمال زیان و ضرر
risks احتمال زیان و ضرر
probability density چگالی احتمال [ریاضی]
risked احتمال زیان و ضرر
risking احتمال زیان یاخطر
risked احتمال زیان یاخطر
likelihood احتمال کلی دارد
normal probability curve منحنی بهنجار احتمال
look for <idiom> با احتمال فکر کردن
kill probability احتمال واردکردن تلفات
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
in all like احتمال کلی دارد
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
in all probability احتمال کلی میرود
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
worst-case بدترین وضع یا احتمال
probability density function تابع چگالی احتمال
angular probability distribution توزیع زاویهای احتمال
probability of kill احتمال از بین رفتن
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
risks احتمال خطر ریسک کردن
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
it is p that he did not go احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
risking احتمال خطر ریسک کردن
risk احتمال خطر ریسک کردن
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
risked احتمال خطر ریسک کردن
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
The chances of a soloution are bleak. احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
characteristic actuation probability احتمال مسلح شدن مین توسط مین جمع کن
hartley بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
abysmal <adj.> خیلی بد
many خیلی
for long خیلی
routh خیلی
far and away خیلی
very little خیلی کم
dumpiness خیلی
not a few خیلی ها
villainous خیلی بد
very خیلی
copious خیلی
in large quantities خیلی خیلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com