Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
leave
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
Other Matches
leave taking
کسب اجازه مرخصی
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
leave
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leaving
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
furlough
مرخصی سرباز مرخصی دادن
letter
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letters
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
furlough
مرخصی
dismission
مرخصی
leaving
مرخصی
leave of absence
مرخصی
leaves of absence
مرخصی
leave
مرخصی
permission
مرخصی
vacation
مرخصی
surlough
مرخصی
vacations
مرخصی
dismissal
مرخصی
dismissals
مرخصی
off time
مرخصی
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
vacation
مرخصی مهلت
vacation
مرخصی گرفتن
leave
اذن مرخصی
vacations
مرخصی مهلت
annual leave
مرخصی سالانه
vacations
مرخصی گرفتن
furlough
مرخصی سرباز
vacationer
مرخصی رونده
vacationist
مرخصی رونده
sick leave
مرخصی استعلاجی
leaving
اذن مرخصی
leave with pay
مرخصی با حقوق
surlough
مرخصی دادن
liberty men
افراد مرخصی
He has a day off.
او مرخصی دارد.
he is on leave
او در مرخصی است
furlough
حکم مرخصی
emergency leave
مرخصی اضطراری
to be away on vacation
[American]
در مرخصی بودن
to be away on vacation
[American]
داشتن مرخصی
to take a vacation
مرخصی گرفتن
to take leave
مرخصی گرفتن
be on leave
در مرخصی بودن
liberties
مرخصی 84 ساعته
recesses
مرخصی گرفتن
recess
مرخصی گرفتن
compassionate leave
مرخصی ارفاقی
liberty
مرخصی 84 ساعته
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
off duty
مرخصی راحتی نگهبانی
ashore
رفتن به مرخصی دریایی
d. certificate
گواهی نامه مرخصی
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
I want to take a couple of days off .
یک ردوروز مرخصی می خواهم
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
to get one's ricket
ورقه مرخصی گرفتن
sickleave
مرخصی بابت ناخوشی
leave with pay
مرخصی با استفاده ازحقوق
To take a night off .
یک شب از کار مرخصی گرفتن
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
release
برگ مرخصی ازاد کردن
releases
برگ مرخصی ازاد کردن
released
برگ مرخصی ازاد کردن
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
furlough
مرخصی دادن به مرخص کردن
sit back
<idiom>
راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
relief
مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
shore leave
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
busman's holiday
تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
ok
اجازه
liberties
اجازه
okay
اجازه
unauthorized
بی اجازه
ratification
اجازه
license
اجازه
licensing
اجازه
authority
اجازه
licensure
اجازه
permission
اجازه
permit
اجازه
permits
اجازه
authorization
اجازه
licenses
اجازه
licences
اجازه
licence
اجازه
warrent
اجازه
authorisations
اجازه
leaving
اجازه
approval
اجازه
leave
اجازه
permitting
اجازه
liberty
اجازه
fiats
اجازه
fiat
اجازه
by permission of
با اجازه
grants
اجازه دادن
to permit oneself
اجازه خواستن
lincense or cence
اجازه دادن
transit bill
اجازه عبور
billet
اجازه نامه
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
warranties
تعهدنامه اجازه
warranty
تعهدنامه اجازه
warranting
اجازه قانونی
authorize
اجازه دادن
billeting
اجازه نامه
authorising
اجازه دادن
audience
اجازه حضور
audiences
اجازه حضور
authorises
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
billeted
اجازه نامه
go through
<idiom>
اجازه دادن
billets
اجازه نامه
warrant of attorney
اجازه نامه
may i take it please
اجازه می فرمایید
granted
اجازه دادن
connivance
اجازه ضمنی
license
اجازه نامه
search warrants
اجازه تفتیش
search warrant
اجازه تفتیش
licensing
اجازه نامه
have it
<idiom>
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
to ask permission
اجازه خواستن
to beg leave
اجازه رفتن
permit
اجازه دادن
pass
اجازه عبور
permitting
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
to obtain permission
اجازه گرفتن
allowances
اجازه دادن
forbid
اجازه ندادن
forbids
اجازه ندادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
to admit of
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
searcher warrant
اجازه تفتیش
warranted
اجازه قانونی
warrant
اجازه قانونی
passes
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
permits
اجازه دادن
warrants
اجازه قانونی
passport
اجازه مسافرت
passports
اجازه مسافرت
conge
اجازه عبور
by your leave
با اجازه شما
accessing
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
access
اجازه دخول
token
اجازه ورود
tokens
اجازه ورود
full power of attorney
اجازه نامه
certificate of authority
اجازه نامه
flight clearance
اجازه پرواز
feu
اجازه همیشگی
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
passage
اجازه عبور
passages
اجازه عبور
approach clearance
اجازه تقرب
approach clearance
اجازه فرود
suffer
اجازه دادن
permissive
اجازه دهنده
letting
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
let
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
clearance
اجازه زدودگی
suffers
اجازه دادن
acquisition authority
اجازه خرید
authorizations
اختیار اجازه
consents
رضا اجازه
power of attorney
اجازه نامه
authority
توانایی اجازه
release
اجازه صدور
power of procuration
اجازه نامه
consented
رضا اجازه
to allow
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
releases
اجازه صدور
power of authority
اجازه نامه
consent
رضا اجازه
authority
اجازه اعتبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com