Dictiornary-Farsi | به بستر بیماری افتاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
he fell ill	به بستر بیماری افتاد


Other Matches

sick bed	بستر بیماری
bed factor	ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
sequela	بیماری ناشی از بیماری دیگر
I licked my lips [in anticipation] .	دهنم آب افتاد.
My mouth watered.	دهانم آب می افتاد
i saw him fall	دیدم که افتاد
it happened	اتفاق افتاد
he fell to the ground	دویدن اغازکردبزمین افتاد
the lot fell upon me	پشک بمن افتاد
The waters run clear of the mill . <proverb>	آبها از آسیاب افتاد .
his mind was petrified	ذهنش از کار افتاد
It was borne in on him.	برای او [مرد] جا افتاد.
It dawned upon him.	برای او [مرد] جا افتاد.
The button on my coat off.	تکمه کتم افتاد
She had to eat humble pie . she cringed .	به غلط کردن افتاد
The moment I set eyes on you. ,	از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
He outgrew this habit.	این عادت ازسرش افتاد
Now he gets the point! <idiom>	دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
At last the penny dropped! <idiom>	آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
It finally sunk in ! <idiom>	آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
It took place under my very eyes.	درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
His departure has been postponed for two days.	حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
Should anything happen to me, ... <idiom>	اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
He licked ( smacked ) his lips .	لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
The patients hrart stopped beating.	قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
He fell off his bike and bruised his knee.	او [مرد] از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته [کبود] شد.
doss	بستر
head stock	بستر
headstock	بستر
floor	بستر
floored	بستر
floors	بستر
abed	در بستر
beds	بستر
sacks	بستر
sacked	بستر
sack	بستر
bed	بستر
bedfellows	هم بستر
nacelle	بستر
bedfellow	هم بستر
stream bed	بستر ابراهه
bedder	سنگ بستر
raod bed	بستر جاده
lie up	در بستر ماندن
bed waves	موج بستر
bed ripples	موج بستر
bed materials	رسوبات بستر
bed material	رسوبات بستر
bed factor	ضریب بستر
riverbed	بستر رودخانه
astir	بیرون از بستر
hot bed	بستر گرم
bottom profile	نمایه بستر
card bed	بستر کارتها
stationary bed	بستر ساکن
bed and breakfast	بستر و صبحانه
sub base	زیر بستر
the bed of a river	بستر یک رود
ocean floor	بستر اقیانوس
sea bed	بستر دریا
natural bed	بستر طبیعی
decumbent	در بستر خوابیده
death bed	بستر مرگ
childbed	بستر زایمان
sand cushion	بستر ماسهای
arroyo	بستر نهر
seabed	بستر دریا
bedrock	سنگ بستر
deathbed	بستر مرگ
kip	خوابیدن بستر
river beds	بستر رودخانه
river bed	بستر رودخانه
kipped	در بستر رفتن
kipped	خوابیدن بستر
kipping	در بستر رفتن
kipping	خوابیدن بستر
bedside	کنار بستر
seabed	بستر اقیانوس
bed	بستر پشته
beds	بستر پشته
bedrock	بستر سنگ
kip	در بستر رفتن
bed width	عرض بستر
cuddle	در بستر راحت غنودن
cuddled	در بستر راحت غنودن
cuddles	در بستر راحت غنودن
fluid bed polymerization	بسپارش در بستر سیال
bituminuos gravel base	بستر شنی قیردار
fluid bed vulcanization	وولکانش در بستر سیال
cuddling	در بستر راحت غنودن
iceman	یخی بستر دوران یخ
river bed level	تراز بستر رودخانه
excavation in river bed	خاکبرداری در بستر رودخانه
bed rock ledge	لایه سنگی کف بستر
beds	بستر زیر کار
bed load	بار متحرک بستر
fixed bed polymerization	بسپارش در بستر ثابت
bed	بستر زیر کار
subgrade	قشر بستر جاده
russian revolution	وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
french revolution	انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
summer bed of a river	بستر تابستانی رودخانه مسیل
strath	بستر پهن مسیر رودخانه
lie-in	در بستر زایمان بودن ارزیدن
lying in	در بستر خوابی دوره نفاس
lie in	در بستر زایمان بودن ارزیدن
flat bed plotter	رسام با بستر تخت مسطح
he is out and a bout	از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
snag boat	کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
caisson	اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
bedsore	زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
malady	بیماری
virulent <adj.>	بیماری زا
pathogenic	بیماری زا
epizootic	بیماری
illnesses	بیماری
maladies	بیماری
disease	بیماری
diseases	بیماری
illness	بیماری
wilson's disease	بیماری ویلسون
AIDS	بیماری ایدز
tay sach's disease	بیماری تی- ساکس
neuropathy	بیماری عصب
AIDS	بیماری سیدا
to be down with something	بیماری گرفتن
The symptoms ( of a disease) .	علائم بیماری
some kind of sickness	یک نوعی از بیماری
Diagnosis.	تشخیص بیماری
to be ill with something	بیماری گرفتن
to have something [a disease, an illness]	بیماری گرفتن
to be laid up with something	بیماری گرفتن
legionnaires' disease	بیماری لژیونرها
radiation sickness	بیماری برتابشی
radiation sickness	بیماری تابشی
radiation sickness	بیماری اشعه
VD	بیماری مقاربتی
VD	بیماری زهروی
illnesses	بیماری کسالت
love sickness	بیماری عشق
lumpy jaw	بیماری "اکتینومیکوز"
alzeimer's disease	بیماری الزایمز
mental disease	بیماری روانی
mental disorder	بیماری روانی
hansen's disease	بیماری هنسن
nosophobia	بیماری هراسی
pathophobia	بیماری هراسی
mental illness	بیماری روانی
advantage by illness	بهره بیماری
addison's disease	بیماری ادیسون
rabies	بیماری هاری
ailment	بیماری مزمن
symptomatic	نشانه بیماری
herpes simplex	بیماری تب خال
Parkinson's disease	بیماری پارکینسون
ailments	بیماری مزمن
sick leave	استراحت بیماری
insect vectors	حشرات بیماری زا
venereal disease	بیماری مقاربتی
graves'disease	بیماری گریوز
catamnesis	تاریخچه بیماری
nosophilia	بیماری خواهی
pathognomy	بیماری شناسی
parkinsonism	بیماری پارکینسون
illness	بیماری کسالت
remission	بهبودی بیماری
pick's disease	بیماری پیک
pathogenesis	بیماری زایی
pick's syndrome	بیماری پیک
encephalopathy	بیماری مغزی
pestilence	بیماری طاعون
pott's disease	بیماری پوت
psychosis	بیماری روانی
epilepsy	بیماری صرع
down's disease	بیماری داون
flight into sickness	پناه بردن به بیماری
to get back on one's feet	بهتر شدن [از بیماری]
allopathy	معالجهء بیماری با اضداد ان
hypertension	بیماری فشار خون
diathesis	بیماری پذیری ارثی
basedow's disease	بیماری بیس داو
epinosic gain	بهره ثانوی بیماری
secondary gain	بهره ثانوی بیماری
beriberi	بیماری کمبود ویتامن B
yellow jack [colloquial] [yellow fever]	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
migraine	میگرن [پزشکی] [بیماری]
hemorrhoid [American]	بواسیر [بیماری] [پزشکی]
haemorrhoid [British]	بواسیر [بیماری] [پزشکی]
hemorrhoid [American]	همورویید [بیماری] [پزشکی]
haemorrhoid [British]	همورویید [بیماری] [پزشکی]
polio	بیماری فلج اطفال
yellow fever	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
black vomit	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
malady	فاسد شدگی بیماری
maladies	فاسد شدگی بیماری
fifth disease [Erythema infectiosum]	بیماری پنجم [پزشکی]
slapped cheek syndrome	بیماری پنجم [پزشکی]
diphtheria [diph]	دیفتیری [پزشکی] [بیماری]