Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
at a great penny worth
به بهای زیاد
Other Matches
dumping
صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price
بهای کاسته بهای تخفیف دار
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
at a low price
بهای کم
for
به بهای
cost of construction
بهای ساختمان
fee
بهای واحد
face value
بهای اسمی
reserve price
بهای قطعی
reduced price
بهای نازل
trade price
بهای تجارتی
probability cost
بهای احتمالی
conversion price
بهای تبدیل
nominal price
بهای اسمی
break up price
بهای انحلال
cash price
بهای نقدی
all in price
بهای کامل
unit price
بهای واحد
break up price
بهای تصفیه
nominal value
بهای اسمی
resonable price
بهای عادله
fancy price
بهای تفننی
money worth
بهای پول
book value
بهای دفتری
fancy price
بهای گزاف
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
below par
کمتر از بهای اسمی
declared value
بهای اعلام شده
eric
خون بهای ایرلندی
contratual rent
اجاره بهای مقطوع
resale price
بهای خرده فروشی
par
بهای رسمی سهم
retail price
بهای خرده فروشی
above par
بالاتر از بهای اسمی
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
to mark down an article
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
reserve price
قیمت نهایی بهای قطعی
cost and freight
قیمت و بهای حمل و نقل
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
the price was not reasonable
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
upset price
کمترین بهای مقطوع درهراج
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
share list
صورت بهای سهام شرکتها
coinage
طبقه بندی بهای مسکوک
to mark good
بهای کالا را در روی ان نوشتن
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
to compound
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
the price was not reasonable
بهای گزافی بران گذاشته بودند
how is sugar
بهای قندچیست قند درچه حال است
price as natural ice
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
revalorization
اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
at par
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
prohibitive price
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
unearned increment
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
feminality
طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
copious
زیاد
highly
زیاد
outrageously
زیاد
greatest
زیاد
rife
زیاد
great-
زیاد
great
زیاد
effusively
زیاد
vastly
زیاد
excessive
زیاد
widely
زیاد
squeamishness
زیاد
numerous
زیاد
extortionary
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
extortionate
زیاد
intense
زیاد
superabundant
زیاد
squeamishly
زیاد
egregiously
زیاد
late
زیاد
many
زیاد
to a large extent
زیاد
supererogatory
زیاد
heart break
غم زیاد
fulsome
زیاد
too
زیاد
populous
زیاد
highest
زیاد
thickest
زیاد
muckle
زیاد
intensively
زیاد
immoderate
زیاد
tremendously
زیاد
generous
زیاد
mortally
زیاد
thick
زیاد
profoundly
زیاد
mickle or muckle
زیاد
mickle
زیاد
profusely
زیاد
hugely
زیاد
not a lettle
زیاد
thicker
زیاد
highs
زیاد
high
زیاد
intensely
زیاد
swingeing
زیاد
no end of
زیاد
extensive
زیاد
greatly
زیاد
plaguily
زیاد
in quantities
زیاد
over and above
زیاد
too much
زیاد
ranksack
زیاد
heartbreak
غم زیاد
overmuch
زیاد
plethoric
زیاد
much
زیاد
large adv
زیاد
heavily
زیاد
overly
زیاد
wide
زیاد
quite a few
<idiom>
زیاد
immane
زیاد
in excess
زیاد
wider
زیاد
widest
زیاد
very
زیاد
glaring
زیاد
multiplied
زیاد شدن
an abundance of
مقدار زیاد
aggrandise
زیاد شدن
overloaded
زیاد پر کردن
escalate
زیاد شدن
overloads
زیاد پر کردن
wheen
تعداد زیاد
boisterously
باصدای زیاد
violent pain
درد زیاد
bad nip
تای زیاد
at a great rat
بسرعت زیاد
lots
خیلی زیاد
to be left
زیاد امدن
oodles
خیلی زیاد
with many regrets
با تاسف زیاد
augmenter
زیاد کننده
at long intervals
بفواصل زیاد
with much regret
با تاسف زیاد
torrid
زیاد گرم
multiplies
زیاد شدن
an abrupt place
با سراشیبی زیاد
amplitude
فاصلهء زیاد
manifold
بسیار زیاد
boosters
زیاد کننده
booster
زیاد کننده
to run rup
زیاد کردن
queasy
زیاد دقیق
terror
ترس زیاد
to toll up
زیاد شدن
terrors
ترس زیاد
increases
زیاد کردن
increased
زیاد کردن
extravagantly
با افراط زیاد
downpours
بارندگی زیاد
desperation
نومیدی زیاد
increase
زیاد کردن
extreme
خیلی زیاد
superannuated
زیاد کهنه
quaffs
زیاد نوشیدن
quaffing
زیاد نوشیدن
to overleap oneself
زیاد دورافتادن
alto relievo
برجستگی زیاد
multiply
زیاد شدن
agreat d. of trouble
دردسر زیاد
multiplying
زیاد شدن
swarm
دسته زیاد
swarmed
دسته زیاد
swarms
دسته زیاد
rigors
دقت زیاد
hell-bent
زیاد خمیده
accretive
زیاد شونده
far
زیاد خیلی
hell bent
زیاد خمیده
quaff
زیاد نوشیدن
quaffed
زیاد نوشیدن
downpour
بارندگی زیاد
increaser
زیاد کننده
long range
با برد زیاد
queazy
زیاد دقیق
punctiliousness
دقت زیاد
macro
رشد زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com