English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
imparadise به بهشت فرستادن
Other Matches
heavens بهشت
zion بهشت
heaven بهشت
the upper regions بهشت
elysium بهشت
eden بهشت
a land of milk and honey <idiom> بهشت
shangri بهشت خیالی
garden of paradise باغ بهشت
paradise بهشت برین
olympus اسمان بهشت
tax havens بهشت مالیاتی
tax haven بهشت مالیاتی
riflebird مرغ بهشت
octan هشت بهشت
elysian اهل بهشت علوی
earthly paradise بهشت روی زمین
to send back پس فرستادن
to send off فرستادن
send فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
remitting فرستادن
remitted فرستادن
send round فرستادن
sends فرستادن
send out فرستادن
give off <idiom> فرستادن
to a. letter فرستادن
remit فرستادن
send in فرستادن
remits فرستادن
consigns فرستادن
despatching فرستادن
pack فرستادن
dispatch فرستادن
hand over فرستادن
packs فرستادن
despatch فرستادن
dispatches فرستادن
despatches فرستادن
despatched فرستادن
send back پس فرستادن
dispatched فرستادن
consigning فرستادن
dispateh فرستادن
consigned فرستادن
consign فرستادن
sending فرستادن
to send off فرستادن
consignments امانت فرستادن
to send a message پیام فرستادن
consignment امانت فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
send-up بزندان فرستادن
pulsing فرستادن موج
remittances فرستادن پول
send up بزندان فرستادن
remittance فرستادن پول
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
mail باپست فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
forward فرستادن رساندن
circularize بخشنامه فرستادن به
returns پس فرستادن عودت
returning پس فرستادن عودت
returned پس فرستادن عودت
return پس فرستادن عودت
to send down rain باران فرستادن
retransmit دوباره فرستادن
missend اشتباها فرستادن
mails باپست فرستادن
issues نشریه فرستادن
send on جداگانه فرستادن
mission بماموریت فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
issued نشریه فرستادن
issue نشریه فرستادن
missions بماموریت فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
re export دوباره بیرون فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
despatching عزیمت فرستادن پیام
fades کج فرستادن گوی گلف
fade کج فرستادن گوی گلف
despatched روانه کردن فرستادن
refers فرستادن بازگشت دادن
referred فرستادن بازگشت دادن
refer فرستادن بازگشت دادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
dispatches عزیمت فرستادن پیام
dispatches روانه کردن فرستادن
dispatched عزیمت فرستادن پیام
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatch روانه کردن فرستادن
despatching روانه کردن فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatches روانه کردن فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
deliver فرستادن توپ به هدف
delivers فرستادن توپ به هدف
transmissibility فرا فرستادن پذیری
to send to the press برای چاپ فرستادن
radio پیام رادیویی فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
radioing پیام رادیویی فرستادن
radios پیام رادیویی فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
school بمدرسه فرستادن درس دادن
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
radiographs پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
multiplex چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclosing به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
certiorari حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
placing پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
places پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
floods بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remits وجه فرستادن ارسال وجه
remitted وجه فرستادن ارسال وجه
remit وجه فرستادن ارسال وجه
remitting وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com