English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
English Persian
delay به تاخیر انداختن
delaying به تاخیر انداختن
delays به تاخیر انداختن
postpone به تاخیر انداختن
postponed به تاخیر انداختن
postpones به تاخیر انداختن
postponing به تاخیر انداختن
Other Matches
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
delay line خط تاخیر
delay تاخیر
retardation تاخیر
stator تاخیر کن
cunctation تاخیر
deferment تاخیر
latency تاخیر
supersedure تاخیر
subsequence تاخیر
demurral تاخیر
dilatoriness تاخیر
delays تاخیر
delaying تاخیر
lag تاخیر
permutation تاخیر
permutations تاخیر
artificial delay line خط تاخیر
dilation تاخیر
lead lag relation تاخیر
lags تاخیر
lagged تاخیر
mora تاخیر
lag تاخیر زمانی
demurrage جریمه تاخیر
time lag زمان تاخیر
postponements تاخیر اندازی
tardy دارای تاخیر
tardiest دارای تاخیر
tardier دارای تاخیر
lagged تاخیر کردن
seek delay تاخیر پیگردی
postponer تاخیر انداز
propagation delay تاخیر پخش
propagation delay تاخیر انتشار
postponement تاخیر اندازی
phase lag تاخیر فاز
non delay ماسوره بی تاخیر
valve lag تاخیر سوپاپ
dally تاخیر کردن
linger تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
lingered تاخیر کردن
lingering تاخیر کردن
non delay بدون تاخیر
tardiness تاخیر ورود
tarrying تاخیر کردن
tarried تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
time lag تاخیر زمانی
dallied تاخیر کردن
lag تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
tarry تاخیر کردن
lingers تاخیر کردن
slow down تاخیر کردن
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
retards تاخیر کردن
retarding تاخیر کردن
stick الصاق تاخیر
average latency تاخیر متوسط
time lags تاخیر زمانی
time lags زمان تاخیر
retarder تاخیر کننده
retardment درنگ تاخیر
put over تاخیر کردن
rotational delay تاخیر چرخشی
hindrance سبب تاخیر
hindrances سبب تاخیر
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
retard تاخیر کردن
lag of phase تاخیر فاز
lingerer تاخیر کننده
lags تاخیر کردن
lags تاخیر زمانی
ignition delay تاخیر اختراق
ignition lag تاخیر احتراق
external delay تاخیر خارجی
delay time زمان تاخیر
inductive retardation تاخیر القایی
lagged تاخیر زمانی
retardation coil پیچک تاخیر
delayed به تاخیر افتاده
angle of lag زاویه تاخیر
lag angle زاویه تاخیر
delay circuit مدار تاخیر
lag coefficient ضریب تاخیر
hold off <idiom> تاخیر کردن
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
delays به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay equalizer برابر کننده تاخیر
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
delay en route تاخیر در حین راه
arming delay تاخیر در مسلح شدن
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
summary انجام شده بدون تاخیر
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
summaries انجام شده بدون تاخیر
demurred استثنا قائل شدن تاخیر
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
demurring استثنا قائل شدن تاخیر
demurs استثنا قائل شدن تاخیر
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
delayed a.v.c. نافم خودکار صدا با تاخیر
demur استثنا قائل شدن تاخیر
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
put off تاخیر کردن طفره رفتن
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
slippage تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
deferred maintenance قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
let down پایین انداختن انداختن
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
delayed opening سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
deracination بر انداختن
deleting انداختن
fling انداختن
brush finish خط انداختن
bottoms ته انداختن
bottom ته انداختن
deletes انداختن
omit انداختن
overthrow بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
omitting انداختن
overthrew بر انداختن
omitted انداختن
delete انداختن
omits انداختن
deleted انداختن
emplace جا انداختن
flinging انداختن
benite به شب انداختن
felling انداختن
fells انداختن
lash vt انداختن
floriate گل انداختن در
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
felled انداختن
lay away انداختن
let fall انداختن
flings انداختن
hurl انداختن
leave out انداختن
hurled انداختن
souse انداختن
fell انداختن
jaculate انداختن
relegating انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
thrust انداختن
to hew down انداختن
thrusting انداختن
thrusts انداختن
to fire off a postcard انداختن
to draw lots انداختن
hewn انداختن
hitch انداختن
hitched انداختن
hitches انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com