Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
English
Persian
approved
به تایید رسیده
approvingly
به تایید رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
Search result with all words
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
Other Matches
mellows
رسیده
mellowing
رسیده
headed
رسیده
mellowed
رسیده
mellow
رسیده
consummating
رسیده
consummates
رسیده
consummated
رسیده
ripest
رسیده
consummate
رسیده
ripe
رسیده
riper
رسیده
imported
کالای رسیده
culminant
باوج رسیده
overdue
موعد رسیده
ripely
بطور رسیده
overripe
بسیار رسیده
over ripe
زیاد رسیده
new come
تازه رسیده
new arrived
تازه رسیده
maturation
رسیده شدن
jack in office
رسیده است
in wards
کالای رسیده
fullest
بالغ رسیده
full
بالغ رسیده
floor length
رسیده بکف
full-fledged
بالغ رسیده
Inc
به ثبت رسیده
knee high
بزانو رسیده
in-
:رسیده امده
It's time
وقتش رسیده که
import
کالای رسیده
importing
کالای رسیده
in
:رسیده امده
full fledged
بالغ رسیده
climactic
باوج رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
ripen
رسیده کردن یاشدن
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
ripening
رسیده کردن یاشدن
aggrieved
محنت رسیده مغموم
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
grown
رسیده جوانه زده
ripens
رسیده کردن یاشدن
parvenus
تازه بدوران رسیده
ripened
رسیده کردن یاشدن
antemortem
مرگ زود رسیده
indent
سفارش رسیده از خارج
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
indents
سفارش رسیده از خارج
indenting
سفارش رسیده از خارج
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
inwards
واردات کالای رسیده
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
saturant
بحد اشباع رسیده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
intersection point
نقطه بهم رسیده
acknowledgements
تایید
certification
تایید
acknowledgments
تایید
acknowledgement
تایید
allegation
تایید
corroboration
تایید
confirmation
تایید
gracing
تایید
approval
تایید
graces
تایید
allegations
تایید
grace
تایید
graced
تایید
verification
تایید
the story is at an end
استان به پایان رسیده است
if i had brains
<idiom>
اگر عقلم رسیده بود
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
syngraph
تنظیم کنندگان رسیده باشد
support
تایید کردن
confirms
تایید کردن
seconder
تایید کننده
social approval
تایید اجتماعی
price support
تایید قیمت
vertify
تایید کردن
confirm
تایید کردن
support
تقویت تایید
unaudited
<adj.>
تایید نشده
unchecked
<adj.>
تایید نشده
confirmed
تایید شده
acknowledging
تایید کردن
acknowledges
تایید کردن
certifiable
قابل تایید
unevaluated
<adj.>
تایید نشده
unexamined
<adj.>
تایید نشده
uninspected
<adj.>
تایید نشده
untested
<adj.>
تایید نشده
unverified
<adj.>
تایید نشده
agreed
<adj.>
<past-p.>
تایید شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
تایید شده
approved
<adj.>
<past-p.>
تایید شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
تایید شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
تایید شده
passed
<adj.>
<past-p.>
تایید شده
acknowledge
تایید کردن
confirmative
تایید کننده
endorsement
موافقت تایید
corroborator
تایید کننده
emphasized
تایید کردن
validity
تایید تصدیق
corrobrant
تایید کننده
corroborate
تایید کردن
approved
تایید شده
ratified
تایید کردن
confirmor
تایید کننده
corroborant
تایید کننده
emphasize
تایید کردن
confirmer
تایید کننده
supporting
تایید کردن
emphasised
تایید کردن
corroborated
تایید کردن
endorsements
موافقت تایید
corroborates
تایید کردن
acknowledgement of order
تایید سفارش
corroborating
تایید کردن
emphasises
تایید کردن
emphasising
تایید کردن
ratifies
تایید کردن
approving
تایید کردن
insusceptible
تایید ناپذیر
ratify
تایید کردن
approvingly
تایید شده
ratifying
تایید کردن
emphasizes
تایید کردن
approves
تایید کردن
approve
تایید کردن
gracing
تایید کردن
graces
تایید کردن
graced
تایید کردن
emphasizing
تایید کردن
grace
تایید کردن
Has a letter arrived for me?
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
irreducibility
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
confirmed location
موضع تایید شده
approved circuit
مدار تایید شده
confirmable
قابل تایید وتصدیق
verifiable
قابل تصدیق تایید
assertion
تایید ادعا افهارنامه
support
تایید کردن نگهداری
approved bank
بانک تایید شده
quality control approval
تایید کنترل کیفیت
validation
تایید معتبر سازی
self sustained
تایید شده نفس
security clearance
تایید صلاحیت کردن
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
confirmed location
محل تایید شده دشمن
validated
تایید اعتبار قانونی کردن
validating
تایید اعتبار قانونی کردن
confirmed by documents
<adj.>
تایید شده توسط اسناد
validate
تایید اعتبار قانونی کردن
unconfirmed letter of credit
اعتبار اسنادی تایید نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com