Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
English
Persian
to throw back
به تبار خود برگشتن
Other Matches
lineage
تبار
tribe
تبار
pedigrees
تبار
tribes
تبار
antecedents
تبار
antecedent
تبار
pedigree
تبار
lineages
تبار
ancestry
تبار
ancestries
تبار
of a noble d
والا تبار
full sail
تبار مجهز
races
نسل تبار
race
نسل تبار
raced
نسل تبار
Chicanos
شهروند امریکایی مکزیکی تبار
Chicano
شهروند امریکایی مکزیکی تبار
deviating
برگشتن
deviates
برگشتن
regurgitate
برگشتن
regurgitated
برگشتن
regurgitates
برگشتن
regurgitating
برگشتن
deviated
برگشتن
revert
برگشتن
reverted
برگشتن
reverting
برگشتن
reverts
برگشتن
deviate
برگشتن
abjeure
برگشتن از
backslide
برگشتن
resile
برگشتن
retroflex
برگشتن
to come back
برگشتن
to go back
برگشتن
to put back
برگشتن
to turn turtle
برگشتن
double back
<idiom>
برگشتن
get back
<idiom>
برگشتن
roll around
<idiom>
برگشتن
repullulate
برگشتن
reoccurring
برگشتن
chare
برگشتن
come back
برگشتن
go back
برگشتن
hark back
برگشتن
lapse vi
برگشتن
on the way back
در برگشتن
recrudesce
برگشتن
regorge
برگشتن
reoccurrence
برگشتن
reversing
برگشتن
returning
برگشتن
return
برگشتن
sheer
برگشتن
returns
برگشتن
reverses
برگشتن
reversed
برگشتن
returned
برگشتن
reverse
برگشتن
rebounds
پس زدن برگشتن
rebound
پس زدن برگشتن
capsizing
برگشتن قایق
resile
به عقب برگشتن
capsizes
برگشتن قایق
capsized
برگشتن قایق
remigrate
از مهاجرت برگشتن
introspect
بخود برگشتن
capsize
برگشتن قایق
to bounce
[cheque/check]
برگشتن
[چکی]
rebounding
پس زدن برگشتن
apostatize
از دین برگشتن
rebounded
پس زدن برگشتن
till his return
تا موقع برگشتن او
to fall away
برگشتن مرتدشدن
swindled
ورق برگشتن
swindles
ورق برگشتن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
swindle
ورق برگشتن
untread
برگشتن بازگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
home
شهر بخانه برگشتن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
homes
شهر بخانه برگشتن
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
chars
جسم زغال برگشتن
perseverate
اصراردر برگشتن کردن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
charring
جسم زغال برگشتن
char
جسم زغال برگشتن
recoils
بحال نخستین برگشتن
repatriated
بمیهن خود برگشتن
recoiled
بحال خود برگشتن
repatriating
بمیهن خود برگشتن
recoil
بحال نخستین برگشتن
recoil
بحال خود برگشتن
toppling
برگشتن واژگون کردن
retracting
عقب کشیدن برگشتن
retracted
عقب کشیدن برگشتن
retract
عقب کشیدن برگشتن
repatriate
بمیهن خود برگشتن
recoiled
بحال نخستین برگشتن
topples
برگشتن واژگون کردن
recoils
بحال خود برگشتن
repatriates
بمیهن خود برگشتن
recoiling
بحال نخستین برگشتن
toppled
برگشتن واژگون کردن
recoiling
بحال خود برگشتن
topple
برگشتن واژگون کردن
retracts
عقب کشیدن برگشتن
of an unknown parentage
پوشیده تبار پوشیده گهر
relapse
مرتد بحال نخستین برگشتن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
overturns
معلق شدن برگشتن وسیله
overturned
معلق شدن برگشتن وسیله
overturn
معلق شدن برگشتن وسیله
relapsed
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses
مرتد بحال نخستین برگشتن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
bear up
برگشتن قایق بسمت باد
counter recoil
برگشتن لوله پس از عقب نشینی
recovery
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
backcross
چند پشت بعقب برگشتن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
recoveries
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
relapsing
مرتد بحال نخستین برگشتن
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
to head back
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
procedure turn
دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
blench
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undoes
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
draws
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycling
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draw
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycles
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradles
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradled
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate
خود به خود برگشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com